دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 566483
تعداد نوشته ها : 612
تعداد نظرات : 10

Rss
طراح قالب
وحيد اسدي

 

 

اگر به دنبال آرامش و زيبايي بكر در شمال كشور هستيد، حتما سري به تالاب استيل عباس آبا

 

د بزنيد. تالابي كه در 7 كيلومتري شهر آستارا و در حاشيه جاده لوندويل به آستارا قرار دارد و يكي از منحصر به

 

فرد ترين جاذبه هاي گردشگري گيلان به حساب مي آيد. البته بايد بخت يارتان باشد تا در روزهاي پر آبي به اين

 

تالاب سفر كنيد وگرنه با كمبود آب اين سال ها و خشك شدن سفره هاي زيرزميني، عجيب نيست اگر جاي تال

 

اب استيل عباس آباد، يك تكه زمين بي آب و علف ببينيد. به خصوص بعد از خشكي كامل اين تالاب در سال 87 كه البته با بارش هاي مناسب سال بعدش جبران شد.

اين تالاب اگرچه اين روزها با خشكي و كم آبي دست و پنچه نرم مي كند اما هنوز هم اهميت اكو توريستي خود را حفظ كرده است. تالاب استيل به دليل نزديكي به جاده، تنوع چشماندازهاي طبيعي مثل كوهستان، جنگل و مزارع و كشتزارهاي اطرافش گردشگران زيادي را به خود جلب مي كند. به خصوص كه در فصل پرآبي، مكان خوبي براي قايقراني، جت اسكي و ماهيگيري به شمار مي آيد.
ضلعغربي تالاب پوشيده از جنگل و پوششهاي سبز گياهي است و در ضلع شرقي آن درختان توسكاي شناور منظره بسيار جالب توجهي را به وجود آورده اند كه در بهار و تابستان استراحتگاه مسافران بوده و از نظر گردشگري يكي از جاذبههاي مهم تلقي ميشود.
جالب ترين ويژگي اين تالاب، درختاني هستند كه ريشه در آب دارند. به اين ترتيب، درختان هر از چند گاهي در آب جا به جا مي شوند و در پهناي تالاب حركت مي كنند. به همين علت، تالاب آستارا به تالاب درختان شناور هم معروف است كه در گويش محلي به آن هستل شناور به معناي آبگير شناور مي گويند.
اين تالاب (باز هم اگر خشك نباشد!) زيستگاه خوبي براي ماهيان مشهوري مثل كپور و اردك ماهي به شمار مي رود. علاوه بر اين، جايگاه پرندگان كميابي است كه براي زاد و ولد از اروپاي مركزي، ماوراي خزر و مناطق قطبي به اين منطقه مهاجرت ميكنند كه مهمترين آن ها چينگير نوكسرخ است.
تالاب عباس آباد 138 هكتار وسعت دارد و از سال 1384 به عنوان يكي از پنج منطقه نمونه گردشگري استان گيلان شناخته شده است.
گفته مي شود قرار است به زودي تله كابيني هم در نزديكي اين تالاب راه اندازي شود تا جاذبه هاي تفريحي اين محل افزايش پيدا كند.

اين بقعه، در محلي به همين نام، بر سرراه رشت- تهران و در 30 كيلومتري جنوب رشت واقع شده است.
در شجره نامه موجود در بقعه، امام زاده هاشم چنين معرفي شده است: هاشم بن محمدبن عبدالله بن حمزه بن محمدبن الحنيفه بن علي بن ابيطالب (ع) بناي ان هر چند سال يك بار به خاطر درآمد خوب از محل نذرهاي زايران تعمير و نوسازي شده است.

گيل يا گيلك، نام قومي ساكن كرانه‌هاي جنوب و جنوب غربي درياي خزر است كه در استان‌هاي گيلان و مازندران زندگي مي‌كنند.

گيلك‌ها به يكي از زبان‌هاي ايراني از شاخه شمال غربي صحبت مي‌كنند. زبان اين قوم گيلكي و محل سكونت‌شان از غرب به شهرستان رضوانشهر و از شرق به استان گلستان محدود مي‌شود.

در شمال استان سمنان و قزوين به‌ويژه منطقه طالقان و الموت نيز، بازماندگان اين قوم حضور دارند.

مردمان كوه‌هاي مازندران، هنوز هم خود را گالش (تيره‌اي از گيلكان، و در واقع همان گيلك‌هاي كوه‌نشين) و زبان خويش را گِلِكي مي‌نامند. (گويش مردم كلاردشت. ايران كلباسي)

گيلكان در قديم، بر مبناي شيوه‌ي توليد به سه دسته تقسيم مي‌شدند:

  • ساكنان جلگه كه كارشان كشاورزي آبي بود و بيشتر به كشت برنج و چاي و بعدها باغ‌داري (مركبات) مي‌پرداختند كه گيله‌مرد يا گيل ناميده مي‌شدند.
  • ساكنان ارتفاعات گيلان و مازندران كه بيشتر به كار كشاورزي ديم، گندم و جو مشغول بودند و كلايي ناميده مي‌شدند.
  • و دسته‌ي سوم گالش ناميده مي‌شدند كه دامدار بوده و كوچ‌نشين بودند. البته با پيشرفت تكنولوژي، امروزه گالش‌ها نيز يكجانشين شده و به طور كلي با تحول در شيوه‌هاي توليد، اين تقسيم‌بندي تنها در حد عنوان باقي مانده و شيوه‌ي زيستي گيلكي‌زبانان تحولات بسياري كرده است.

پيش از آمدن آريائيان به منطقه كه ميان ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ پ.م. روي داده مردماني بومي بطور پراكنده در كرانه درياي كاسپين ساكن بوده‌اند از جمله كادوسي‌ها در ناحيه گيلان. آرياييان بطور گسترده در منطقه نشيمن گزيدند و زبان ايراني از همان زمان در جنوب درياي خزر زبان رايج گشت.

استان گيلان
در روستاهاي اطراف رشت، غروب شب چهارشنبه سوري، در پنج منطقه پوشال برنج را با فاصله كنار هم مي چينند، سپس آنها را آتش مي زنند و براي دفع چشم زخم، اسپند در آتش مي ريزند و افراد هر خانواده از بزرگ به كوچك، سه مرتبه از روي آن مي پرند و اين ترانه را به گويش گيلكي مي خوانند:
"گل گل چهارشنبه ، به حق پنجشنبه ، نكبت بي شه ، دولت بي يه ، زردي بي شه ، سرخي بي يه"
يعني: آتش سرخ چهار شنبه! به حق پنجشنبه نكبت برود، دولت بيايد. زردي برود، سرخي بيايد.
پس از پريدن از روي آتش ترقه در مي كنند به اين معني كه از نحوست چهارشنبه در امان باشند. در اين شب خورشت"ترشه تره" مي پزند و آن را با كته، ماست و دوغ مي خورند. صبح فردا (روز چهارشنبه) خاكستر برجاي مانده از آتش شبانه را جمع مي كنند و پاي درختان ميوه مي ريزند به اين نيّت كه درختان بارورشوند و ميوه ي بيشتري بدهند.

X