مجموعه حجت آباد وزير در سي كيلومتري شمال غربي شهر يزد، در تقاطع جاده هاي تهران- يزد و يزد- . طبس قرار دارد.
اين مجموعه شامل باغ، عمارت، حمام، آب انبار، ساباط و كاروانسرااست و باني آن "ميرزا محمد مستوفي"- حاكم يزد در اواخر سلطنت است و باني آن "ميرزا محمد مستوفي"- حاكم يزد در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه- بود. اين مجموعه در مسير قنات قديمي به نام "حجت آباد" قرار داشت. آب آن به حوض دورن محوطه عمارت ختم مي شد و از آن براي آبياري باغ استفاده مي كردند.
حمام اين مجموعه داراي دو صحن هشت ضلعي با نور گيرهاي سقفي است. عمارت مجموعه، مجاورضلع غربي باغ، حدود صد و سي سال قدمت دارد. اين عمارت مستطيل شكل با مساحت هزار و چهار صد متر مربع، در سه طبقه ساخته شده است. عمده مصالح ساختماني آن خشت گل و آجر است. بنا در جبهه غربي به ديوارباغ متصل و سه جبهه ديگر آن باز است. نماي اصلي عمارت، ضلع شرقي آن است و ورودي اصلي در ميانه اين ضلع قرار دارد. نبا داراي هشت ورودي فرعي نيز است.
از تزيينات اين با طرح هاي حصيري و خفته راسته اشاره كرد.
زيارتگاه ( آرامگاه ) خواجه خضر
زيارتگاه خواجه خضر واقع در روستاي كولغان از بخش مركزي از توابع شهرستان بندر عباس در استان هرمزگان و يكي از نقاط ديدني استان هرمزگان در جنوب ايران است .
« خواجه خضر » در كنار جاده بندرعباس به سورو به سمت اسكله بندرعباس ، در سمت راست جاده و به فاصله دويست و پنجاه متري ، گنبد مخروبه اي بر جاي مانده است كه به « زيارتگاه خضر » يا « خواجه خضر »معروف است و محل اداي نذورات مردم مي باشد . از باقي مانده بنا و تركيب ابتدايي آن ، تقليد زيگورات ايلامي ها و بابلي ها و سبك گنبد سازي مضرس جنوب ايران به خوبي آشكار است . گنبد بر مكعبي كه اضلاع جانبي مستطيل شكل دارد ، بر روي چند رديف پلكان مانند استوار شده بود كه به منزله سكوي عمارتي بوده كه اكنون از بين رفته است . سبك ساختمان اين بقعه ، به « بقعه خضر » در بندر كنگ و « بقعه خضر » جزيره هرمز بسيار شباهت دارد . به نظر مي رسد كه در اطراف اين زيارتگاه ، قبرستان قديمي متروكه اي وجود دارد كه هم اكنون در اعماق ماسه هاي دريايي مدفون گشته است . خضر و الياس كه زيارتگاه هاي بسياري در جنوب ايران دارند ، هر دو در افسانه هاي ايران مشهورند . خضر زنده جاويد و موكل درياهاست . از اين رو ، هر گاه صيد كم شود و يا خطري در دريا پيش بيني شود ، ماهيگيران در بقاع « خضر » و « الياس » نذر و قرباني مي كنند .
قلعه دختر در 6 كيلومتري جاده فيروزآباد به شيراز در دامنه كوهي مشرف به جاده قرار دارد.
تمام قلعه از سنگهاي درشت ساخته و سنگهاي نما، تراشيده شده اند ولي سنگهاي پيها و داخل ديوارها از قلوه سنگهاي درشت رودخانهاي تشكيل شده اند.
بزرگي بناي اين قلعه، مبهوت كننده است و ديوارهاي بلند آن با همه شكستگي و ريخته شدن، هنوز هم شكوهي خيره كننده دارند.
در قسمتي از قلعه دهانه غاري ديده ميشود كه به قول بعضي از محليها اين غار راهي به كاخ ساساني در جلگه فيروزآباد داشته است. يعني در زمان حمله دشمن به قلعه، محصورين قلعه ميتوانستند از طريق اين غار با شهر ارتباط داشته باشند و بتوانند غذا و نيروي انساني وارد قلعه كنند.
قلعه دختر، نشان ظهور امپراتوري ساساني و افول دولت اشكاني است. اين قلعه از سه جهت شمال، غرب، جنوب با صخره كوهستاني با ارتفاع غير قابل نفوذ محصور است و بر هر صخره با روي بلند و برج هاي ديده باني ساخته شده در سمت شرق با فاصله بيش از يك كيلومتر از قلعه ديوار سنگي محكمي كشيده شد تا مانع ورود افراد شود.
تنها راه ورود به اين دژ از جنوب قلعه با پلكاني بوده كه علاوه بر صخره كوه از چند لايه ديواره باره و برج تودرتو با نگهبانان مخصوص امكان پذير بوده است.
داخل قلعه با سه طبقه متوالي تنظيم و با برج پلكاني با هم ارتباط داشته است. طبقه اول اتاق نگهبانان با برجهاي مشرف به جهات مختلف با روزنههاي خاص و قابليت تيراندازي از داخل به خارج قلعه و يك آب انبار و دو حلقه چاه مخفي حفاري شده در دل كوه تا عمق رودخانه، حياطي با تالار بزرگ طبقه دوم را تشكيل ميدهد كه بخش محل استراحت نگهبانان و محافظان و بخش مخصوص مهمانان بوده است.
كاوشهاي قلعه دختر نشان داده، كمربند دفاعي اصلي دژ كه خود داراي بازوهاي دفاعي پيش آمده است، ارتفاعي در حدود 6 يا 7 متر داشته.
كنگرههاي دفاعي كه در دو يا چند رديف مرتب و متداخل قرار گرفته و پلههايي كه به طرف دالانهاي نگهبانان ميرفتند، در پس راه باريكي به ضخامت تقريبي 50 سانتيمتر قرار گرفته بودند كه از رو يا پشت ديوارهاي مربوط به فضاهاي اسلحه خانه و سربازخانه ميگذشت.
ساختمان مدور كه محل تخت و بارگاه بود و به يك سياه چال عظيم شباهت دارد، چونان برجي با شكوه بر فراز تپه قد برافراشته است.
بناي شاهي با ديوان و تالار گنبددار در سطح سوم قرار گرفته است تا تالار اصلي با اتاقهاي جانبي به صورت قلعه عظيم و مدوري برفراز بلندترين نقطه رشته كوه و داخل خط دفاعي قلعه قرار گرفته است.
اين قلعه نخستين بناي گنبد دار ايراني است كه با اصول فني و معماري خاص ساخته شده و مصالح به كاررفته در آن شبيه كاخ اردشير است.
بناي اين دژ همزمان با احداث شهر بيشاپور بوده و متشكل از دو قسمت مجزا ميباشد. بخش اصلي اين دژ در بالاترين قسمت كوه احداث شده و متشكل از يكسري اتاق به همراه يك حياط است كه در وسط ساختمان قرار دارد.
قسمت دوم شامل بخشهايي است كه بر دامنه كوه احداث گرديده و حالت شيبداري دارد كه عمدتا شامل ديوارهاي بلند حفاظتي با برجهاي مدوري در طرفين خود ميباشد.
روي بدنههاي بيروني اين دژ به منظور ايجاد ديد براي نگهبانان، تيركش هاي متعددي احداث نمودهاند كه شكل كلي آنها به صورت دريچه هايي است مستطيل شكل كه در قسمت بالاي خود داراي طاق هلالي شكل ميباشند.
بيشاپور شهري است كه در دشت قرار گرفته و به همين علت داراي آسيب پذيري دفاعي ميباشد و بهترين نقطه تدافعي براي اهالي اين استراحت گاه سلطنتي دژي است كه بالاترين نقطه تدافعي شهر باشد.
وجه تسميه اين قلعه به سبب انتساب آن به الهه آناهيتا، خداي آبهاي زير زميني و پاكيها... بوده كه در فرهنگ ما ايرانيان به صورت يك دختر نجيب و معصوم تصور شده است.
بر اساس اينكه اين قلعه دست نيافتني و صعب العبور بوده است در باور مردم و به مرور زمان به قلعه دختر معروف شده است.
قلعه بر اثر فرسايش تخريب شده و تنها ديوارها و اتاقهاي فرو ريخته دژ و در قسمت شرقي باقي مانده است.
قلعه پسر يا قلعه كر نيز در كوه مقابل قلعه دختر قرار دارد كه در حال حاضر تخريب شده است.
كليساي طومانيان با قدمتي بيش از 400 سال در منطقه حفاظت شده وينق در جنگلهاي ارسباران و در شمال شرقي آذربايجان شرقي قرار گرفته است.
خانه كوزه كناني ها كه بعدها براي زنده نگهداري خاطرات نهفته در آن « خانه مشروطيت» ناميده شد. در سال 1247 شمسي توسط حاج مهدي كوزه كناني ( ابوالمله ) بنا نهاده شد. به سبب موقعيت ويژه اين خانه در جوار بازار قديمي تبريز و مركز بافت قديم شهر و شور و علاقه باني آن به نهضت مشروطه، اين خانه به محل تجمع دوستداران مشروطه تبديل گشته و تصميمات بسيار مهمي در آن اتخاذ شده است.
غير از بار عظيم تاريخي، خانه مشروطيت از ويژگي هاي معماري ايراني نيز بهره ها دارد و به همين لحاظ در سال 1354 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده. اين خانه در محله قديمي راسته كوچه تبريز واقع شده و هم اينك به عنوان مركز اداري ميراث فرهنگي استان از آن استفاده مي شود و تعميرات آن به طور مستمر ادامه دارد.
شاه گلي ( استخر شاه ) سابق و ايل گلي ( استخر مردم ) فعلي از گردشگاه هاي زيبا و دلكش تبريز و ايران است كه در جنوب شرقي تبريز، بر دامنه تپه اي واقع شده است .
ايل گلي، استخري بزرگ است كه مساحت آن 54675 متر مربع مي باشد. در جنوب آن تپه اي است كه آن را از بالا تا پايين همسطح استخر پله بندي كرده و نهر آبي از آن به طرف پايين روان است. از سمت جنوبي و از وسط استخر خياباني كشيده شده كه استخر را به صورت شبه جزيره اي درآورده است و در مركز استخر، عمارت باشكوه دو طبقه اي ساخته شده است. در پيرامون استخر از روزگاران قديم، درختان كهنسالي سر به هم آورده كه انعكاس عكس آنها در آب، به زيبايي آن محوطه مي افزايد. تمام تپه هاي جنوبي استخر به شكل بسيار زيبايي چمنكاري و گلكاري شده در روزهاي گرم تابستان استراحتگاه مردم تبريز و مسافران ساير شهرها مي باشد. نادر ميرزاي قاجار مي نويسد:
« اين آبگير در اوايل حكومت قاجار، ملك يك سلسله از مساوات تبريز و انباشته از خاك و ريگ بود. قهرمان ميرزا پسر هشتم عباس ميرزا نايب السلطنه كه در آن هنگام حكمران آذربايجان بود. آن ملك را در مقابل سالي سي و پنج خروار غله بخريد. سپس در آبادي و عمران آن همت گماشت».
و از اعتمادالسلطنه نقل است كه :
« عمارت درياچه عبارت از كلاه فرنگي دو طبقه بسيار آبادي است و بزرگي اين درياچه به درجه اي است كه به قدر دو آسيا سنگ آب در آن وارد مي شود ولي مدت شش ماه از آب پر مي گردد.»
در مورد تاريخ بناي اين عمارت اطلاعات مستندي در دست نيست. عمارت فوق در سال 1346 به علت كثرت رطوبت و فرسودگي تخريب شده و به جاي آن در سال 1349 بناي عمارت زيباي دو طبقه اي با همان طرح قبلي ساخته شد. در روزهاي پيروزي انقلاب اين بنا به علت آن كه در زمان رژيم شاه مورد استفاده غير شرعي و غير اخلاقي داشته ، تعطيل شد ولي در سال هاي اخير مجدداً بازگشايي و مورد بهره برداري قرار گرفته است.
عمارت شهرداري تبريز در سال 1314 شمسي در محل گورستان متروك و مخروبه كوي نوبر با نظارت مهندسان آلماني در زمان رياست شهرداري حاج ارفع الملك جليلي بنا گرديد. اين ساختمان داراي يك برج ساعت چهار صفحه اي است كه با طنين موزون زنگ هايش هر 15 دقيقه يك بار، گذشت زمان را به گوش مردم تبريز مي رساند . نماي خارجي تالار شهرداري تبريز از سنگ تراشيده بوده ونقشه ساختمان آن با نمونه ساختمان هاي كشور آلمان قبل از جنگ جهاني دوم مطابقت دارد.
اين بنا در وسط شهر تبريز و در ميداني موسوم به ميدان ساعت واقع شده و در حال حاضر تمام امور عمراني شهر و امور اداري شهرداري تبريز در اين تالار و عمارت متمركز است.
در ده كيلومتري جاده تبريز ـ تهران در كنار جاده، برج آجري منشوري شكل قرار دارد كه به برج خلعت پوشان مشهور است. اين بنا در اواخر دوره صفويه احداث شده است.
در زمان قاجار خلعت اهدايي شاهان براي حاكمان آذربايجان در اين برج بر دوش آنها انداخته مي شد. برج سه طبقه است. طبقه اول و دوم سرپوشيده و طبقه سوم بدون سقف است. آخرين مراسم خلعت پوشان در سال 1330 هجري قمري در زمان حكمراني صمد خان مراغه اي انجام گرفته است.
در سال هاي اخير دانشگاه تبريز اين بنا را مرمت كرده است.
لحظهاي كه با تمام وجود قدم به درون مسجد كبود نهاديم، با آنكه از آن همه زيبايي چيز زيادي به جاي نمانده، باز هم اين فضاي ايراني – اسلامي است كه روحمان را با دنيايي از عرفان و ملكوت گره ميزند. در مركز استان آذربايجان شرقي هستيم، استاني كه در طول تاريخ مردمان غيورش مرزهاي آن را از تجاوز قبائل مختلف در امان نگه داشته و هنرمندان ايراني نيز با ساخت بنايي چنين آسماني مرهمي بر دردهاي مردم اين خطه كهن بودند. هنگامي كه در اين شهر تاريخي به گشت و گذار پرداختيم در خيابان امام خميني بعد از چهارراه منصور، در پاركي حقير، بنايي اصيل نظرمان را به خود جلب كرد.
مسجد كبود كه عمارت مظفريه نيز خوانده ميشود به دستور جهانشاه بن شاه يوسف از فرمانروايان قره قويونلو ساخته شده است. ولي ادامه كار بنا به خواست خاتون جان بيگم زوجه جهانشاه و در سال 870 ه. ق به پايان رسيد.
اين بناي تاريخي به دليل اهميت زيادي كه دارد، بار ديگر مورد توجه قرار گرفته و به دست جوانان هنرمند ايراني در حال بازسازي است.
در محوطه بيروني مسجد اين غازهاي سفيد و كودكان در حال بازي هستند كه به استقبال بازديد كنندگان ميآيند. پس چه شد آن همه عظمت كه اين بنا در طول تاريخ شاهد آن بوده؟!...
همانطور كه از نامش پيداست، اين عمارت تماما با كاشيهاي لاجوردي و فيروزه فام پوشيده شده است؛كاشيهايي از جنس دريا و آسمان. در لابلاي اين فيروزهها، كاشيهايي به رنگ سياه و سفيد نيز خود نمايي ميكنند كه به سبك و سياق معرق در كنار هم با نظميچشمنواز چيده شدهاند.
سر در اصلي مسجد با كاشيكاري معرق و كتيبههاي به خط ثلث و تابلوهايي با خط كوفي شامل سورههاي قرآن از كاملترين نمونههاي معرق دوران اسلاميبه شمار ميروند.
در آرامگاه بنا، هنرمند، از كاشيهاي شش ضلعي لاجوردي براي تزئين استفاده كرده است. ازارهها با تخته سنگهايي از جنس مرمر و با كتيبههايي حجاري شده به نقوش اسليميظريف تزيين شدهاند.
با آنكه هنرمند كاشيكار تمام ظرافت خود را در ساخت آن بكار گرفته است ولي نبود نور كافي درون مسجد، ديده شدن اين ظرافتها را با مشكل مواجه كرده است. كاش ميشد اين همه ذوق سليم را با جلوه بيشتري در انظار بازديد كنند گان نمايان ساخت تا از قدرت نقوش اسليمي آن كاسته نشود.
گنبد عظيم مسجد يكي از بزرگترين ساختههاي آجري معماران دوره ايلخاني به شمار ميآيد. تقسيم وزن گنبد بر روي پايههاي متعدد آن كه از داخل به خوبي ديده ميشود بزرگترين دست آورد هنرمندان ايراني در طول تاريخ معماري ايران است كه ريشه در دوران ساساني دارد.
به گفته كارشناسان در هيچ نقطهاي از دنياي اسلام اين همه ظرافت و عظمت يك جا و در كنار هم پديد نيامده است. ذهن با ديدن اين همه زيبايي به آرامشي بديع دست مي يابد ولي چه كوتاه زماني ست كه اين احساس ناب با روح آدمي درگير است زيرا وجود قهوه خانهاي با ميزو صندليهاي پلاستيكي رنگارنگ در پارك اطراف مسجد انسان را دوباره به زندگي دنيوي باز مي گرداند.
سقف آرامگاه و گنبد خانه اصلي مسجد در زلزلهاي كه در سال هزاروصد و نودوسه (هجري قمري ) تبريز را لرزاند تخريب گرديد، بخشهاي تخريبشده به همت مرحوم استاد رضا معماران در سال 1352 با نظارت سازمان ملي حفاظت آثار باستاني بازسازي گرديد.
كاشيكاري محراب مسجد، جلوهاي بديع از اين هنر را در مسجد به نمايش گذارده است كه مقرنسهايي با پوشش معرق و طرحهاي اسليميو كاشيكاريهايي به رنگهاي فيروزهاي، لاجوردي، سفيد و طلايي را در برابر ديدگان قرار ميدهد.
هنگامي كه قدم به بيرون نهاديم، با وجود آنكه مسجد كبود تبريز به همت گوهر شناسان در حال بازسازي است، اما كاملا نبود فضايي مناسب در اطراف چنين بناي كم نظيري را حس كرديم.
انتظار ميرود مسئوليني كه با نگاهي متفاوت به خود بنا مينگرند به نماي بيروني اين اثر ارزشمند و چشمانداز خارجي آن نيز توجه كنند.
بيگمان، فراهم آوردن محيطي آرام و شايستة معماري اصيلِ مسجد كبود، كمترين كاري است كه ميتوان براي اين بناي كهن انجام داد.
نويسندگان: آزاده صبوري - آوا بابازاده
مسجد جهانشاه يا مسجد كبود (گوي مسجيد) از آثار ابوالمظفر جهانشاه بن قرا يوسف از سلسله تركمانان قراقويونلو مي باشد كه در870 هجري به همت و نظارت جان بيگم خاتون،زن جهانشاه بن قرايوسف قره قويونلو ،پايان يافته است.
در كتابهاي تاريخي،اين بناي باشكوه را «عمارت مظفريه»خوانده اند كه مورد توجه ابو المظفر يعقوب بهادر خان قرار گرفت.در اين روزگار تبريز در نهايت آباداني و رونق بود.در نيمه اول قرن يازدهم هجري،كاتب چلبي و اوليا چلبي جهانگردان ترك عثماني و در نيمه دوم همين قرن،تاورنيه و شاردون جهانگردان فرانسوي از اين مسجد ديدن كرده بودند. كاتب چلبي در تاريخ جهان نما مي نويسد:
«درگاه مسجد جهانشاه بلند تر از طاق كسري است.بنايي عالي است كه با كاشيهاي زيبا آراسته شده،گنبد هاي بلندي دارد....جامع دل انگيزي است كه هر كس داخل شود دلش اجازه بيرون شدن را نميدهد.ليكن شيعيان غالبااز رفتن بدان مسجد خودداري ميكنند.اين بنا با كاشيهاي زيبا آراسته شده،گنبدهاي بلندي دارد و همه در و ديوار آن با كاشيهاي رنگارنگ زينت يافته است»
مادام ديولافوا جهانگرد فرانسوي مي نويسد:
«شهر تبريز ابنيه قديمي زيادي ندارد اما آنچه باقي مانده شايان توجه است بهترين نمونه آن مسجد كبود است كه در قرن 15 ميلادي در زمان جهانشاه قره قويونلوها ساخته شده است.متأسفانه گنبد اين بناي بي نظير به واسطه زلزله خراب شده و قسمتي از ديوارها را نيز با خود فرو ريخته است.اين مسجد حياط بزرگي داشته كه در اطراف آن طاق نماهاي جالب توجهي بوده و در مركز آن حوض بزرگي براي وضو گرفتن وجود داشته است»
انگيزه ايجاد اين مسجد را به خاطر علاقه جهانشاه قراقويونلو به مذهب شيعه ياد كرده و مي نويسد: «اين شخص دوستدار خاندان نبوت و عصمت و طهارت بوده است.در تمام كاشيكاريهاي بي نظيرش،عبارت(علي ولي الله) و اسامي مقدس حسنين سلام الله عليها به اشكال مختلف ،زينت بخش ديوارها بوده است.سنگفرش كف اين بنا بسيار باشكوه و خوش منظره بوده كه هنوز هم آسيب نديده است.درب ورودي مسجد به دهليز يا كفشكن باز مي شود.مسجد مركزي بزرگ در جنوب دهليز واقع شده است .اين مسجد به شكل مربع و طول هر ضلع آن شانزده ونيم متر است. گنبد فيروزه گون بزرگ و بسيار معروف مسجد كبود در بالاي اين قسمت قرار داشت.اين گنبد بود كه مسجد را به فيروزه اسلام مشهور ساخته بود .
متاسفانه پس اززلزله وحشتناك تبريز به سال 1192 هجري،تمام سقف مسجد فرو ريخته و خس و خاشاك فراواني چون پوشاكي ستبر روي آنها را فرا گرفته و مرمر محراب بي نظير آن از وسط شكسته و به روي خاك افتاده بود.
در صحن و محل عمارات ضميمه مسجد كبود،دبستان جهانشاه و موزه آذربايجان بر پاست كه در سال 1337 ساخته شده و اكنون يكي از مراكز ديدني و تاريخي تبريز مي باشد. موزه مشروطيت مهمترين قسمت موزه آذربايجان است.
نماي روبروي مسجد با سردرب كاشيكاري شده،شكوه و جلال به خصوصي دارد.مصالح بنا آجري است.سنگهاي ساختماني نادري در آن به كاررفته است.از بقاياي مسجد معلوم مي شود كه آجرها با گچ بند كشي شده است.صحن مربع شكل،حوضي براي وضو،شبستانهاي اطراف براي درس و همچنين پناهگاه مستمندان،مسجد را تشكيل مي دادند.در قسمت جلوي صحن و رو به قبله،بناي اصلي مسجد به پا شده كه محوطه اي محصور،پوشيده ومربع شكل است.فاصله پايه هاي سقف ضربي آن ، 12 متر است كه بر روي چهار پايه يك محوطه مربع شكل قرار دارد.بالاي اين بنا گنبدي قرار داشت كه از آجر ساخته شده بود ، كه ريخته است.تزيينات دل انگيز و زيباي متنوع به داخل مسجد اختصاص دارد.كف مسجد كاشيهاي براق داشت. شبستان بزرگ محاط به رواق هاي به هم پيوسته است و از سه سو با طاقنماهايي به رواقهاي اطراف خود ارتباط دارد . اين شبستان با سقفي ضربي پوشيده شده است كه قطر دهانه آن 17 متر است . تنها خصوصيت جالب اين گنبد ساخت آن برروي چهارپايه مربعي است كه اين مربع خود به خود به تقارن و تجانس در درون مسجد مي انجامد لذا عظمت و زيبايي مسجد را كه طي قرون مختلف به نامهاي مختلف خوانده شده است بايد به لحاظ معماري خاص آن دانست .
اگر نمازگاه را كه شامل محراب نيز است از بناي اصلي جدا كنيم، مربعي به طول 30 متر به وجود مي آيد.
آنچه در ابتدا به چشم ناظر مي خورد، بزرگي و پهناي سردر است كه با ديگر قسمتهاي بنا هماهنگ نيست . ارتفاع سردر دو برابر پهناي آن است اما خطاي چشم در ارزيابي عمودي و افقي آن را مرتفع تر و بلندتر نشان مي دهد . سر در با ويژگيهاي خاص خود به سه قسمت تقسيم شده است ؛ دو پايه بزرگ كه طاق ضربي روي آنها زده شده و در وسط دو پايه محل استقرار درب ورودي است.حاشيه طاق سردر را ستون مارپيچي ممتد تشكيل مي دهد.همه هنرها در كار تزيين اين سردر به كار گرفته شده است.
اين مسجد گلدسته ندارد. احتمالا محل دو گلدسته مسجد در انتهاي دو ديوار جلويي بود، زيرا گذشته از اين كه هيچ گونه محل ريزش ، پايه و پله اي براي صعود به گلدسته در محل نزديك سردر مشاهده نمي شود، تمركز سردر عظيم بادو گلدسته مرتفع ظرافت و عظمت خاصي به بنا مي داد كه با هنر سازندگانش مغايرت داشت و حتي كمترين اعتباري نمي توانست در معيارهاي معماري داشته باشد .
در مورد بناهاي تاريخي،همواره هدف اصلي و اساسي مرمت است.
روش كار در مرمت مسجد كبود به اين صورت مي باشد كه قسمتهاي تخريب شده بعد از اينكه زير سازي و سفيد كاري گرديد طرحها و كتيبه ها و امثال اينها بازيابي شده و سپس بر روي ديوار منتقل مي شود و بعد از شيارزني،دور خطوط رنگ آميزي شده و در انتها با لايه پارالوييد تثبيت مي شود.
از سال 1376 مرمت نقش و نگار و از آبان ماه 1377 مرمت كتيبه ها آغاز و تا به حال نيز ادامه داشته است. در شبستان اصلي چهار پايه كتيبه هاي هفت پايه تكميل و دوباره نويسي شده است.
طرحهاي گره بندي اضلاع هر پايه تقريبا 60%مرمت شده است.طرحهاي لچك و ترنج
چهار گوشه شبستان اصلي 90% مرمت شده است.كتيبه هاي فوقاني لچك و ترنج نيز 70%مرمت شده است. بقيه كار به صورت كادر بندي پيشرفته است.كاشيهاي شش گوشه لانه زنبوري به كار رفته در شبستان كوچك تقريبا 20% به صورت نقاشي مرمت شده است.
نويسنده: رقيه پورحبيب
ويرانه هاي جامع عليشاه را دو تن نويسنده به طور دقيق تعريف نموده اند، يكي مرتضي ميرزا پسر عم مولًف تاريخ وجغرافي دارالسلطنهء تبريز كه درسال 1298 ه. ق ، ار آن جا ديدن كرده و چنين نوشته:« اين بنا گويا محراب بوده و خود مسجد مسقف نبوده است و عبارت بوده از چهار ديوار و در انتهاي آن اين بنا، طول اين مسجد از در اولي الي طاق يكصد و هشتاد و پنج قدم است و خود طاق را مربع گونه با گچ و آجر بالا برده اند كه طول هر يك از اضلاع چهارگانهء آن نود قدم است،جلو دهنهء اين طاق محرابي سي و هشت قدم و ارتفاع اين طاق از سطح محراب تا قلهء طاق بيست و چهار ذرع تبريز است و شصت و نه پله كه ارتفاع هر پله قريب نبم ذرع است تا كلهء طاق، در كلهء طاق به قدر يك ذزع و نيم غلام گردش ساخته شده است و دور اين غلام گردش، نود و هفت قدم است و در انتهاي اين غلام گردش، رو به مغرب بالاخانه اي ساخته اند به طول شش ذرع چيزي كم، كه مويدالدولهء مرحوم تعمير كاري و ارسي به كار گذارده است و ديوار اصلي اطراف مسجد بكلي خراب و نابود شده است. اين ديوار كه از گچ و آجر بنا شده تازه است ، به قدر ده پانزده ذرع از ديوار قديم اين بنا، طرف دست راست در اولي مسجد كه باقي مانده است و پشت آن ديوار خانه ساخته اند و يك طرف ديوار خانه را همين ديوار خراب قرار داده اند باقي و نمايان است.تقريباً هشت و نه ذرع ارتفاع و چهار ذرع عرض دارد و دور اين ديوار را با آجرهاي تراش و كاشيهاي الوان ممتاز كاشيكاري نموده اند و همهء ديوار اطراف اين بنا در اصل همين طور دو رويه كاشي بري بوده است و از اين باقي ماندهء ديوار معلوم مي شود كه چه صنعت و هنري در كليهء اين ديوار و تكلفات به كار رفته بود.
خاك و اغلب آجرهاي اين ديوار مثل آرد نخود، زرد رنگ است و اين ديوار را به قسمتي محكم ساخته اند كه حال اگر انسان بخواهد به قدر بادامي، از اين آجرها و گچ يا گلي كه با آن كار نموده اند، بكند به اشكال بر خواهد خورد، بناي خود طاق نيز در محكمي بالا ندارد، در هيچ جاي اين طاق كاشي به كار نبرده اند، پاره اي جاهاي ديوار اين طاق را محراب گونه ساخته و با گچ سفيد كاري نموده اند، الآن هم نمونه اي ازآن گچ كاري ديوار باقي است و در اين چند سال كه با عدم حفاظ از باد و باران و غيره نريخته است به عقيدهء اين حقير يا معدن گچي كه در اين بنا ها به كار رفته است بكلي تمام و گمنام شده و يا اجزاء خارجي در آن داخل مي نموده اند كه گچ را تا اين پايه دوام و استحكام داده كه رطوبت برف و باران را اثري در آن نمي باشد(12).»ديگري دونالدن. ويلبر(13) مولًف كتاب معماري اسلامي ايران در دورهء ايلخانان است، كه علاوه بر توصيف دقيق باقيماندهء بنا، نقشهء جالبي نيز براي مقطع افقي يا كف بنا ترسيم كرده است، وي دو بار از اين بنا ديدن نموده يكبار در شهريور ماه 1317 و ديگر بار د ر تير ماه 1319، يعني تقريباً بازديد ويلبر از مسجد عليشاه قريب شصت سال بعد از بازديد مرتضي ميرزاي قاجار به عمل آمده است.اينك ملخص تعريف وي:« ...... در اين نقشه سعي شده كه طرح اصلي بنا و ساختمانهاي مجاور آن نشان داده شود. البته بايد در نظر داشت كه در اين نقشه دو ناحيهء هاشور خورده بر اساس مطالب منابع تاريخي كشيده شده است.دو ناحيهء هاشور خورده عبارتند از بقاياي موجود بناي اصلي و بقاياي موجود تجديد ساختمان اوليه.
اكنون اين دستگاه ساختماني را مي توان به دقت مورد بررسي قرار داد.اول در نقشهء خود بناي عظيم، ناحيه اي كه دوبار قلم زده شده بدون شك قسمتي از ساختمان اصلي ايوان بوده است.دهنه هاي دو طرف محراب سر در نبوده ، بلكه پنجره هايي بوده است كه براي دخول نور به درون بنا ساخته شده و آستانهء آنها از سطح زمين در خارج چندين مترارتفاع داشته است.بررسي دقيق محراب نشان مي دهد كه در ساختمان آن مهارت و استادي زيادي به كار رفته و ضمن پيشرفت كار تغييرات عمده اي در نقشهء آن داده شده است، از جمله روكش نهايي چند آجر روي كالبد ساختماني مي باشد.در بالاي راًس محراب، سه طاق برجسته داخل ديوار ساخته شده، هره ها و پيش آمدگيهاي ديوار به وسيلهء تير چوبي نگاهداشته مي شد و مقطع روكش در دو طرف محراب مساوي و يكسان نيست.
ناحيهء قلم زده شده در ديوارهاي جناحي راست و چپ با سطح تمام شدهء جرز در پايان مي يابد و خطوط آغاز قسمت علياي بنا نشان مي دهد كه دهنه هاي طاقدار بسيار بلند در اين نقاط ساخته شده بوده است، ناحيه اي كه يك رج قلم زدگي دارد و در سمت راست ايوان است، كوششي است براي پر كردن شكل نقشهء اصلي ايوان.ناحيهء قلم زده شدهء سمت چپ ايوان ظاهراً در تاريخ بعد تري ساخته شده است، زيرا مجاور و متصل به جرز سر در بنا گرديده است.
درست است كه قسمت بالاي ديوار در زمانهاي اخير ساخته شده، ولي از طرف ديگر كنارهء دهنه هاي صفحهء شرقي( چپ) اين ديوار تزئيناتي دارد كه مخصوص گچ كاري قرن چهاردهم ميلادي است.قبل از دقت درجزئيات اين ديوار بايد خاطر نشان كرد و توضيح داد كه چرا ساختمان تقريباً معاصر با ايوان اصلي در اين محل پيدا شود.منطقي و طبيعي است تصور شود كه ايوان در اصل داراي سقف به شكل استواني متقاطع بوده است، در تصويري كه شاردن جهانگرد معروف كشيده، جزئيات ايوان به قدري خوب نشان داده شده است كه مي توان به خوبي ديد كه در آن زمان كليهء ديوار عقب، كه طاق در مقابل آن ساخته شده بود و همچنين قسمتي از خود طاق متقاطع سر جاي خود وجود داشته است.بدين ترتيب احتمال مي رود كه كمي بعد از آنكه طاق ساخته شد قسمتي از آن – ولي نه همهء آن- سقوط كرده. ديوارهاي كناري و طاقهاي سر درها يا لااقل يكي از آنها، در اثر سقوط طاق يا سستي بنا آسيب ديد. تعميراتي كه در آن زمان به عمل آمد، شامل تجديد بناي سمت چپ و پر كردن دهنهء سر در مي باشد.كناره هاي دهنهء سمت شرقي اين ديوار ارتباط نزديكي با ساختمان زاويه و خانقاه واقع در همان ناحيه داشت.آثار خطوط اتصالي طاق با گنبد باقيمانده و نغولهاي گچي تزئين شده در دهنهء جديد ايوان قرار داشت اين دهنه بعداً مسدود گرديد، ولي در نقشه جاي آن با خطوط نقطه دار معين شده است.
در پايان اين شرح مختصر نقشهء ايوان، دو نكته بايد خاطر نشان شود- اول آنكه انتهاي تمام شدهء سمت شرقي ايوان باقي نمانده است وساختمان قديميتر و در خط منقوطي كه در چهار متري جنوب انتهاي تعميرشدهء ديوار نشان داده شده پايان مي يابد، ولي تصور مي رود كه اين قسمت موجود در همان نقطه اي قرار دارد كه ديوار اصلي پايان مي يافت- دوم آنكه از سمت غربي ايوان در شمال جرز سر در، اثري نمانده بجز انبوه آجرهايي كه در اين خط ديوار افتاده است.بر سطوح ديوارهاي آجري داخلي سوراخهاي چوب بست در فواصل منظم ديده مي شود.سوراخهاي ديگربر سطح ديوار وجود دارد، ولي تعداد آنها به اندازه اي نيست كه بتوان آنها را نقاط اتصال سفال يا پوشش ديگري محسوب داشت.ايوان تا بالاي كف اصلي از خاك خرابه پر شده، به طوري كه اثري از ازاره ديده نمي شود، ملي احتمال مي رود كه ازارهء طاق از سنگ تراش يا مرمر بوده است.
غير از ايوان كه شرح داده شد هيچ قسمت ديگري از مسجد باقي نمانده است- در تهيهء نقشهء ناحيهء صحن، چوبي كه در نوشته هاي سياحان بدان اشاره شده در خارج ديوار دورادور قرار داده شده و به عنوان راه آبي تصور شده كه از رودخانه اي در نيم كيلو متري شمال بنا منشعب مي شود.طاقنماهاي دور صحن ساده نشان داده شده، گر چه در حقيقت هر دهنه اي ممكن بود يك يا دو ستون داشته باشد، طرح مدخل اصلي و مدخلهاي كناري كاملاً فرضي و احتمالي است و همچنين ممكن است كه در وسط ديوار هاي جانبي ايوانهاي بزرگ وجود داشته است.
جهانگردان اشاره اي به وجود مناره يا مناره هايي در كنار اين مسجد كرده اند، احتمال نميرود كه از بر آمدگي نيم دايره اي پشت محراب ايوان منارهء بلند سر بر آورده باشد.اگر بستر آجرهاي طاق بزرگ متمايل به ديوار عقب ايوان بود امتداد عمودي اين برآمدگي براي نگهداري و پشتيباني طاق به كار مي رفت.شاردن و ديگران ذكري از وجود سه در براي اين مسجد كرده اند، ممكن است اين هر سه، در جانب ديوار چپ يعني انتهاي باز ايوان بوده اند و ممكن است در مدخل اصلي صحن و يا اينكه جداگانه در سه سمت صحن قرار داشته اند.تصوير شاردن نشان مي دهد كه جلوي ايوان، ديوارحاجبي وجود داشته، ولي اين ديوار ممكن است در دورهء بعد اضافه شده زيرا وجود چنين ديواري كاملاً بر خلاف نمونه هاي شناخته شده و سبك معماري و ميراث مربوط به اين نوع است. احتمال بيشتر آن است كه سه درگاه در چنان مدخل عظيم ايوان، قرار داشته اند و درگاه مركزي فقط در مواقع معين باز مي شده.دهنهء اين بنا از دهنهء ايوان مدائن بزرگتر وطاق آ ن از گنبد كليساهاي اروپا بلندتر بوده است.وجود اين بنا سه نكته را به خوبي روشن مي كند، ترقي فوق العادهء علم و هنر و معماري را در ايران آن روز، مهارت سازندگان آن بنا و تغييراتي را كه به خاطر ايجاد اين بنا در شيوهء معمول معماري به عمل آمده است(14).»
خلاصه از مطالب مزبور چنين مستفاد مي شود كه اين بنا در زمان عليشاه مسجد جامع و مزين به كاشي و ازارهء سنگي و ستون مرمري و كتيبه و گچبري بوده، بعدها رو به ويراني نهاده و متروك شده، در دوران قاجاريه صحن و محل زاويه و مدرسهء عليشاه مبدل به انبار غلات و مخزن مهمات قشون گرديده و حصاري دور آن كشيده شده و نام ارك يافته و بارها هدف گلولهء توپ مهاجمان قرار گرفته و آسيب بيشتر به ديوارهاي آن وارد آمده است، در بلواهاي تبريز و انقلاب مشروطيت هم بنا هاي اطراف آن، مخزن مهمات دولتي بوده و خود آن يكي از سنگرهاي مسلط بر شهر محسوب ميشده كه به دست مشروطه خواهان افتاده و باعث تقويت آنان گرديده است.در حوادث بعد نيز چند بار شهر تبريز از فراز آن گلوله باران شده و در اوايل حكومت رضاشاه صحن آن به صورت گردشگاه عمومي در آمده و نام « باغ ملي» يافته است(15).
تاج الدين عليشاه جيلان تبريزي در اصل دلال جواهر و احجار كريمه بود، فضل و سوادي نداشت، مردي قابل و زرنگ و كارآمد بود ، در ضمن معاملات بازرگاني خود با غالب عيان و امرا رفت و آمد و آشنايي پيدا كرد و به همين وسيله درپيشگاه سلطان نيز خود را شناساند و مورد توجه خدا بنده قرار گرفت، نفوذ يافتن تاج الدين عليشاه در دربار اولجايتو باعث وحشت سعدالدين شد و او به همين نظر در صدد برآمد كه عليشاه را از خدمت اولجايتو دور كند و به اين قصد روانهء بغدادش كرد تا كارخانه هاي مخصوص نساجي آن شهر را اداره كند.عليشاه به بغداد رفت و به زودي امور كارخانجات آنجا را به خوبي مرتب نمود و پارچه هاي نفيس و گرانبهايي تهيه كرد كه پيش از او هيچكس مانند آنها درست نكرده بود و چون سلطان به اين شهر آمد مقداري هدايا و تحفي كه خود در اين كارخانه ها فراهم ساخته بود به او تقديم داشت كه اسباب حيرت سلطان شد و از اين تاريخ توجه اولجايتو( محمد خدا بنده) به عليشاه فزوني گرفت.مصاحب اردو شد، چون به سلطانيه رسيدند، عليشاه در آن شهر به خرج خود ابنيه و بازار زيبائي ساخت ، اولجايتو از اين عمل عليشاه بيشتر خرسند گرديد و او را زيادتر مورد نوازش قرار داد.خواجه سعدالدين از اين كارها بسيار دلتنگ مي شد، اما خواجه رشيدالدين احترام او را همچنان رعايت مي كرد تا اولجايتو به سعايت عليشاه و نزديكان خواجه رشيدالدين ، خواجه سعدالدين و همدستان او را به سال 711 ه. ق ، در قريهء محول يك فرسخي بغداد به قتل رسانيد و از همان تاريخ عليشاه را شريك وزارت خواجه رشيدالدين قرار داد.عليشاه نخست عهده دار امور مالي و تداركات بود، بدين وظيفه قانع نشد، اولجايتو كشورهاي زير فرمان خود را دو قسمت كرد، وزارت يك قسمت را به عهدهء عليشاه واگذاشت و ديگري را به عهدهء رشيدالدين ، باز عليشاه قناعت نكرد تا قرار شد هر دو مشتركاً كارها را اداره كنند، در 28 رمضان 716 اولجايتو در گذشت.كار شكني هاي عليشاه شدت گرفت تا در 17 جمادي الاولاي سال 717 خواجه رشيدالدين فضل الله و فرزند شانزده سالهء وي عزالدين ابراهيم را به فرمان سلطان ابو سعيد به قتل رسانيدند و از آن تاريخ به بعد شش سال تمام تاج الدين عليشاه فرمانرواي واقعي سرزمينهاي زير فرمان ايلخان بزرگ شد و در جمادي الا خراي سال 724 ه. ق ، دراوجان، جان به جان آفرين تسليم نمود، جسد او را به تبريز آوردند و در جوار مسجدي كه خود ساخته بود به خاك سپردند.( مستفاد از ص 318- 302 ، 327- 329 تاريخ مغول عباس اقبال آشتياني، تهران 1341 ش، ص 192، 193، 207 ، 208 ج 3 ، حبيب السير ، تهران 1333 ش .)
پي نوشت:
12- نقل به تلخيص و تغيير چند عبارت از ص 106، موًيدالدوله طهماسب ميرزا سال 5- 1284 ه.ق، در آذربايجان سمت پيشكاري و امارت داشت و دو سال و چند ماه با قدرت تمام فرمانروائي كرد، سپس به تهران احضار شد.
Donald N. W ilber-13
14- نقل به تلخيص و تغيير چند عبارت از ص 159- 161 .
15- نقل از آثار و ابئنيه تاريخي شهر ستان تبريز كارنگ ص 23 تبريز 1347 ش .
منبع:
نقل از آثار باستاني آذربايجان