استان خوزستان از تيرههاي گوناگون انساني را در بر ميگيرد. همچنين با اينكه بيشينه مردم اين استان مذهب شيعه دارند، از ديرباز پيروان ديگر آيينها نيز در اين استان زيستهاند و ميزيند. در شهر اهواز گروه اندكي صابئين(در خوزستان به آنها صُبّي ميگويند) در كرانه رود كارون ساكنند و بيشتر به كار زرگري مشغولند. همچنين پيروان آيينهاي كهن زرتشتي و نيز كلداني در اين استان و به ويژه شهر اهواز زندگي ميكنند كه پس از انقلاب ۵۷ از شمارشان كاسته شدهاست.
در شهر آبادان شماري از ارمنيان ميزيند. اين گروه تا پيش از انقلاب جمعيت بيشتري داشتند ولي امروزه تنها چند خانوار از اينان در شهرهاي آبادان و اهواز ميزيند. همچنين گروهي از پيروان آيين بهايي[نيازمند منبع] در اين استان زندگي ميكنند. پيروان ديگر آيينها و مردمان ديگري نيز در اينجا ميزيستهاند كه امروزه به جا نماندهاند. تا پيش از انقلاب شماري از پيروان آيينهاي هندو و سيك و... نيز در بخشهاي صنعتي اين استان ميزيستند كه امروز تنها بازمانده معبدهايشان در شهرهايي چون آبادان به جا ماندهاست.
«خوزستان» در دوران باستان، بهويژه، در دوره هخامنشي به دو ناحيه تقسيم ميشد: بخشهاي شمال و شمال شرقي كه انشان (انزان) نام داشت و سرزمينهاي باصفا و كوهستانها و جنگلهاي فراواني را شامل بود، و ناحيه جنوبي كه داراي آب و هواي گرم و مرطوب و دشتهاي حاصلخيز و جلگهاي جنوبي كه داراي آب و هواي گرم و مرطوب و دشتهاي حاصلخيز و جلگهاي سرسبز و پرآب بوده كه به قارهاي كوچك و مستعد ميمانست. بخشهاي جنوبي كه «عيلام» نام داشته يادآور تمدنهاي ديرينه خوزستان است و بشدت تحت تأثير فرهنگ «ميانرودان» بوده و جغرافياي وسيعي را شامل ميشده كه حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خليج فارس امروزي است.
«استرابون» جغرافيدان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخيزترين جلگههاي جهان ميداند. زيرا رودخانههاي زيادي اين دشت را آبياري ميكرده كه امكان كشاورزي و آباداني را در اين منطقه ميسر ميساختهاست. شايد بر همين اساس بوده كه عدهاي بر اين باورند كه نام اين سرزمين «هند» يا «اند» بوده كه به معني «جايي با آبهاي فراوان» است.
درباره آبادي مركز خوزستان در كتاب «احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم» تأليف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسي» جهانگردي از بيتالمقدس آمدهاست:
« «شوشتر در همه اين سرزمين، خوشتر، استوارتر و مهمتر از آن شهري نباشد. نهر به دور آن ميچرخد نخلستان و باغها آن را فرا گرفتهاند. بافندگان ماهر پنبه و ديبا در آن بسيارند از همه شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و در نزد جهانيان شهرت دارد. و دربارهاش گفتهاند آن همچون بهشتي است. باغهايش پر از ترنج و انار خوب، انگور و گلابي عالي و خرما ميباشد. بهشت خوزستان است ديباي آن را به مصر وشام ميبرند، مردمش با خوشي عمر ميگذرانند.» »
همچنين در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراكشي ميخوانيم:
« «سر انجام به شهر تستر (شوشتر) رسيدم كه در قلمرو اتابك و سر حد بين دشت وكوهستان است. شهري بزرگ، زيبا، خرم و داراي پاليزهاي نيكو و باغهاي عالي است اين شهر محاسن زياد و بازارهاي معتبر دارد و از شهرهاي قديمي است. در دو طرف رودخانه باغ قرار دارد و محاذي دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسري از كشتيهاي كوچك درست كردهاند، ميوه در تستر فراوان است، خيرات و بركات اين شهر بسيار و بازارهاي آن در خوبي بيمانند ميباشد.»
وجود مراكز علمي و فرهنگي همچون دانشگاه جندي شاپور در اين استان دال بر اهميت و رونق اين منطقهاست كه استادان بزرگ دانش پزشكي را از يونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بودهاست. اين دانشگاه را نسطوريان مسيحي عراقي بهنام خانواده بختيشوع ايجاد كردند. اين دانشگاه پزشكي كه به دستور شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ م) بنيان نهاده شد. توسط شاپور دوم (ذوالاكتاف) مرمت و بازسازي گشت و در زمان انوشيروان تكميل و توسعه يافت. دانشمندان و شاعران بزرگي همچون ابونواس حسن بن هاني اهوازي، كه از اركان شعر عرب است، عبداله بن ميمون اهوازي، نوبخت اهوازي منجم و فرزندانش، جورجيس پسر بختشوع گنديشاپوري و شاعران عرب زبان شيعي، مانند ابن سكيت و دعبل خزائي كه با اشعار خود ولايت و امامت را پاس داشتهاند و زبان به مقاومت گشودهاند از همين منطقه برخاسته و در اين ديار زندگي ميكردهاند.
در سال ۱۳۰۸ خورشيدي نخستين چاه نفت ايران توسط گروهي بريتانيايي به سرپرستي ويليام ناكس دارسي در شهر مسجد سليمان در خوزستان حفر و نفت از آن استخراج شد. اين چاه كه به «چاه شماره يك» مشهور است، نخستين چاه نفت در جهان است كه از آن در مقياس صنعتي نفت استخراج شده، و اولين گام در تاسيس صنعت نفت ايران و شركت نفت انگلوپرشين بودهاست. چاه شماره يك هماكنون بصورت موزه تحت مديريت شركت ملي مناطق نفتخيز جنوب ايران (NISOC) اداره ميشود. استان خوزستان غنيترين استان ايران در زمينهٔ منابع نفت و گاز است كه در حال حاضر عمدهٔ درآمد كشور از راه صدور اين دو محصول طبيعي حاصل ميشود.
اهواز، مركز صنايع پخش نفت و گاز در خوزستان و لرستان است. پالايشگاه آبادان و پتروشيمي بندر امام و پتروشيمي ماهشهر از جمله صنايع وابسته به نفت در اين استان هستند.
كارخانجات ذوب و فولادسازي و محصولات آهني و فولادي و لولهسازي از جمله صنايعي هستند كه تأثير به سزايي در اقتصاد منطقه و استان دارند. از جملهٔ اين مجموعهها ميتوان به لولهسازي خوزستان، گروه ملي صنعتي فولاد ايران، شركت فولاد خوزستان، نورد كاويان اشاره كرد.
تا چندي پيش قابليت كشتيراني تجاري در رود كارون تا بندري در شهر اهواز وجود داشت و بخشي از بار ترانزيت تجاري از اين راه منتقل ميشد. اما در پي عدم رسيدگي اين كاربرد درحال حاضر منتفي است و كشتيراني تجاري عملاً انجام نميگيرد. بندرهاي آبادان و خرمشهر (با دسترسي از رود بهمنشير) و ماهشهر و امام خميني پيش از جنگ ايران و عراق از لحاظ تجاري اهميت فراواني داشتند و مجموعهٔ اين بنادر با خط آهن خرمشهر-تهران مسير پر اهميتي براي حمل و نقل تجاري بود، اما در طول جنگ هشت ساله آسيب فراواني ديدند و عملاً مخروبه و متروكه شدند و امروز با روندي بسيار كند به كسري از وضعيت سابق خود نزديك ميشوند.
آب فراوان رودهاي كارون، كرخه و هنديجان، جراحي، مارون، اروند و دز كه اكثراً جزو پرآبترين رودهاي ايران هستند و ساختار جلگهاي استان خوزستان، قابليت بالقوهٔ كشاورزي فراواني در آن ايجاد كردهاست. جدا از كشاورزي سنتي و نيمه مكانيزهٔ محصولات سنتي (مثل برنج، گندم، مركبات و صيفيجات)، نيشكر هم به صورت صنعتي در قالب طرح توسعه نيشكر و صنايع جانبي استان خوزستان در ابعاد جغرافيايي وسيعي كاشته شده و مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد.
از جمله صنايع جانبي قديمي نيشكر در خوزستان، مجتمع كاغذسازي هفتتپهاست كه از ديرباز با استفاده از ضايعات نيشكر به توليد كاغذ ميپردازد.
درباره واژه «خوزستان»، معاني و تعابير فراواني وجود دارد كه قدمت و ديرينگي اين خطه را آشكار ميسازد. خوزيها قوم اوليه ساكن اين سرزمين بودند و با ايلاميان همتبار بودند. بنابر سنگ نوشته داريوش بزرگ، در دوران هخامنشي، خوجيا (Khavjiaa يا به پارسي باستان خشترهپاو) نام استان خوزستان بوده است[۱]. «ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه.ق. در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جيل من الناس، اعجمي معرب، يعني: «خوز» قوم يا قبيلهاي از مردم عجمند. از سوي ديگر «خوز» را به معني «شكر» و «نيشكر» نيز معنا ميكنند. زيرا خاك حاصلخيز و بارور خوزستان، استعداد ويژهاي براي رشد اين گياه داشته و آنجا بهترين محصول نيشكر را به دست ميدادهاست.
در كتاب «مجمع التواريخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمدهاست كه به نظر ميآيد، برگرفته از زبان پهلوي با عناوين «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانكه در بعضي از گويشهاي رايج در اين استان « بختياري » براي اداي حرف «خ» از «ح» نيز بهره ميگيرند. بنابراين واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سير تحول و تطور لفظي با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدريج بر اثر سايش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغييري يافتهاست.
در گويشهاي فارسي باستان و زبان پهلوي «او» به «هو» قابل تغيير است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانكه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نيز گفتهاند. البته تا سالهاي اخير اين اسامي را با حرف (ح) نيز مينوشتهاند. از سوي ديگر «ياقوت حموي» واژه «خوز» را با نامهاي «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هويزه» هم ريشه ميداند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نيز هست كه در كتيبه داريوش بيستون آورده شده و اين نام در كتيبه نقش رستم «خواجا» يا «خوجا» حك شده كه هزار سال پيش، مركز حكومت نشين استان خوزستان بودهاست. پس از هخامنشي، در دوران اشكاني، ساساني و تمام دوران اسلامي شوشتر مركز حكومتي خوزستان بودهاست. در سال ۱۳۰۳ در پي شيوع بيماري وبا در شوشتر مركز حكومتي خوزستان به اهواز منتقل شد و تا كنون نيز اهواز است.