دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 566901
تعداد نوشته ها : 612
تعداد نظرات : 10

Rss
طراح قالب
وحيد اسدي

در ۷ كيلو متري جنوب تنكابن در محله ميان ناحيه خرم آباد واقع شده، داراي چشم اندازهاي طبيعي زيبائي مي باشد.

سيد حسن ولي از نسل امام حسن مجتبي (ع) درسال ۸۵۶ هجري قمري وفات يافت و مدفنش در روستاي نياك لاريجان واقع شده است. اين مكان زيارتي به فاصله يك كيلو متري با جاده اصلي هراز قرار دارد و همه ساله ميزبان علاقه مندان از اقصي نقاط كشور در تمام فصول به ويژه در ارديبهشت ماه و درمراسم ورف چال مي باشد.

در ۲ كيلو متري روستاي چمازكتي قائم شهر در كنار خيابان هردرود به كروا واقع شده، داراي زير بناي حدود ۷۰ متر مربع و محوطه‌اي به مساحت تقريبي ۵/۱ هكتار مي با شد. ساختمان بقعه داراي گنبدهاي سنتي و ضريح منبت كاري شده است كه در فهرست آثار باستاني به ثبت رسيده است.

در وسط شهر زيراب سوادكوه قرار دارد. بقعه در محوطه‌اي به مساحت ۵۵۰۰ متر با ۶۵۰ متر مربع زير بنا و ۸۰۰ متر زائرسرا واقع است .پر آ وازه است كه وي عارفي بزرگ بوده است.

اَگِه داروَك بَخوندِه گِنِه وارِش اِنِه: اگر قورباغه سبز روي درخت بخواند مي‌گويند باران مي‌آيد.

پنج شنبه نون و خِرما دَر كامبي تا اَمِه مِردِه جِه بَرِسِه: پنجشنبه نان و خرما بيرون مي‌‌دهيم تا ثوابش به مرده ما برسد.

چايي دِلِه دار دَرِه مِهمون قد بِلِند اِنِه: روي چايي ساقه اش قرار گرفته مهمان قد بلند مي‌آيد.

خوي بد بدي صدقه دَر هاكِن تا بدي اون خو بر طرف بَوشِه: خواب بد ديدي صدقه بده تا بدي آن خواب بر طرف شود.

سگ سر او نَشِند تِه دَست گِند موك زَندِه: روي سگ آب نريز دستت زگيل مي‌‌زند.

شو بي وقت نونه جارو بَزوئن فرشته ملائكه رِه شِه سِرِه جا بيرون كاندي: شب بي موقع نبايد جارو بزني چون فرشته و ملائكه را از خانه خود بيرون مي‌‌كني.

گرم تندير سَره دَپوشي تِه وِسِه حادثه پيش اِنِه: سر تنور گرم را بپوشاني براي تو حادثه پيش مي‌آيد.

نِمِك رِه نِشِند بِنِه بِه خاطر اين كه حضرت زهرا چشم  اُو هَستِه: نمك را زمين نريز به خاطر اين كه آب چشم حضرت زهرا است.

وِشنا رِه خورِش نَوِنِه خوره بالش نَوِنِه: آدم گرسنه اهميتي به خورشت غذا نمي‌دهد ادم خواب الود اهميتي به بالشت نميدهد.

عاروس رقص بلد نيه گِنِه بِنِه تپه چاله دارنِه: عروس رقص بلد نيست ميگويد زمين تپه چاله دارد يا ( هموارنيست).

دست كه نِمِك نِدارنِه بِل ساتور بِن: دست كه نمك ندارد بايد آنرا زير ساتور گذاشت.

اُو كه سَرِ جا بُگذِرِه چِه يِك وَجه چِه صد وَجه: آب كه از سر گذشت چه يك وجب چه صد وجب.

شاه كه سيره خوانِه چِكِنِه زير دَستون وِشنائي بَميرن:شاه كه سير باشه ميخواهد چكند كه زيردستها گرسنه اند.

شاه شاخ دار بِخاستِه ليسِك هم راه دَكِتِه: شاه خواستار حيوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد.

آدِم دِل خِش بُوئِه خِنِه كِلي پِشت بُوئِه: دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ داني باشد(اگر آدم دل خوشي داشته باشد زندگي در جاهاي كوچك و فقيرانه نيز قابل تحمل است).

آدِم بي مارو خاخِر تونِّه دَوِّه بي همسايه نَتوندِه: انسان بدون خواهر و مادر مي تواند زندگي كند اما بدون داشتن همسايه خوب زندگي مشكل است.

آسِمون وِنِه لا هَسِّه زمين وِنِه زير اَنداز: آسمون برايش لحاف است و زمين برايش زير انداز.

آدِم عَجول يا چاه كَفِنِه يا چِلّو: انساني كه در كارهايش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمي رسد.

اسب هَديئِه خَر بَئيتِه خِشالي پَر بَئيتِه: اسب خودش را داد و به جايش خري گرفت و از خوشحالي هم به هوا مي پريد(كسي كه چيز با ارزشي را بدهد و در ازايش چيز بي ارزشي را بگيرد و خوشحال هم باشد!).

اَنِّه مَر بَخِردِه تا اَفي بَيِِّه: آنقدر مار خورد تا افعي شد(شخصي كه به واسطه انجام كار خلاف زياد به صورت يك خلاف كار حرفه اي در آمده باشد).

آخر ماسّه بَشِنّيه: آخر ماست را ريخت(سر آخر نتوانست كارش را تمام كند).

اَتّا دَرزِن شِه خِدّ بَزِن اَتّا گالوج اتّي رِه: يك سوزن به خود بزن يك جوال دوز به ديگران.

اسب پيغوم پِ جو نَخِرنِه: با پيام فرستادن براي اسب اسب جو نمي خورد.

اَتّا پيلكا ماس چَنِّه راغون دارنِه: يك كاسه ماست چقدر روغن دارد.

آش كه جا دَكردِ بوئِه همه وَر اَنگوس زَنِّنِه: آش آماده اگر در ظرفي ريخته شود ازهمه طرف به آن انگشت مي زنند(اگر دختري خود را بزك كند همه چشمها را به دنبال خود دارد).

اِمسالِه ميچكا خوانِه پارسالِه ميچكا رِه جيك جيك باد هَدِه: بچه گنجشك امساله مي خواهد به گنجشك بزرگتر از خودش آواز خواندن ياد بدهد.

او به امام ندنه تش به يزيد: آب به امام نمدهد ونيز آتش به يزيد هم نميدهد.

اَتّا شِفتِه اَتّا محلِّ وَسِّه: يك ديوانه براي( بهم ريختن) يك محل كافي است.

آش لوه سر مِزِّه دارنِه زن نومِزِّه سَر: خوردن آش سر ديگ مزه دارد و زن هم در دوران نامزدي جذابيت بيشتري دارد.

بَپتِه خَربِزه شال نَصيب بونِه: خربزه رسيده نصيب شغال مي شود(چيزخوبي نصيب كسي شده كه لياقتش را نداشته است).


بينج پِ وَرمِز او خِرنِه: كنار برنج، علف هم آب ميخورد(كسي كه با چسبانيدن خود به بزرگي براي خودش شهرتي به هم بزندوبه اين طريق امرار معاش كند).

بِنِه بَخِردِه آدِم دارِّ وِجِنِه: آدم زمين خورده درخت را از ريشه ميكند.

بامشي رِه گِتِنِه تِه زور دِوائِه وِنِه سَر خاك دَشِنِّيه: به گربه گفتند كه ادرار تو دارو است گربه روي ادرار خود را با خاك پوشانيد(اگر از آدم بد ذات چيز را بخواهي هرچند در توان او باشد از تو دريغ مي كند).

باجا باجا رِه بَد دارنِه زن پِر هر دِتا رِه: با جناق از با جناق بدش مي آيد و پدر زن از هردو.

بِرمِه كِنِّه نون نَدِنِه: گريه ميكند ولي نان نميدهد(كسي كه براي افرا د فقير دلسوزي ميكند ولي حاضر به كمك به آنها نيست).

بِرار كِه فَقيره هَفت پِشت غير: برادرش اگر فقير باشد مي گويد نسبتي با من ندارد.

بوردِه اَبروي بِنِّه رَج هَكِنِه بَزوئِه چِشِّه كور هَكِردِه: رفت زير ابرو را درست كند زد چشمش را هم كور كرد(كسي كه ميخواهد نقصي را بر طرف كند اما بيشتر خرابي به بار آورد).

پيش دَكِتي پِشتِ سَر رِه هَم هارِش: جلو كه افتادي به پشت سرت نيز نگاهي بنداز(اگر به مال و مقامي رسيدي به افراد زير دست خود نيز گوشه چشمي داشته باش).

پلا احمدِشه فاتح ممدِ: پلوي احمد را مي خوري وبراي محمد فاتحه مي خواني!(از كسي كه به تو نيكي كرد تشكر نميكني ولي از ديگري تشكر مي كني).

پر كنگِ شلوار خشتك نِدارنِه وچه باد كنّه: شلوار پدرش كهنه و پاره است بچه اش تكبر مي كند!(فرزندي كه پدرش فقير باشد ولي با اين حال افاده داشته باشد).

پسته بي مغز دِهون واز هَكِنِه رسوا بونِه: هنگامي كه پسته دهان بسته بدون مغز را باز كني رسوا مي شود(كسي كه نسنجيده سخني بگويد و خود را رسوا نمايد).

پشيل كد خدا بَئيِه: پشيل (نوعي خزنده كوچك كه مثل كرم زمين را سوراخ ميكند ) كدخدا شد(فرد بي تجربه و بي لياقتي به پست مهمي رسيد).

پز عالي جيف خالي: افاده زياد با جيب خالي(كسي كه آه در بساط نداشته باشد ولي اهل تكبر و افاده باشد).

پتك پِتك زنّه راه شونه: با ناز و كرشمه راه مي رود.

تِه تَش مِرِه گَرم نَكِردِ تِه دي مِرِه كور هَكِردِه: آتش تو ما گرم نكرد كه هيچ ! دودش چشم ما را كور كرد(كسي كه بخواهد كمكي بكند اما ضرر زيادي برساند).

تِه بَوّي گل دسته همه گِنِنِه هَسِّه: تو كه بگويي گل دسته همه مي گويند درست است(خانم هايي كه از شوهرانشان مي خواهند احترام آنها را داشته باشند تا ديگران هم از شوهرانشان تبعيت كنند).

تيم جار خِس همه شو پادشاه رِه خو ويندِنِه: كسي كه كنار خزانه برنج ميخوابد خواب پادشاه شدن خود را مي بيند(فردي كه با داشتن مال اندكي آرزوهاي بزرگي را در سر بپروراند).

تا تِه دار دارنِه ولك تِه سِلام دارنِه عَلِك: تا هنگامي كه درخت تو ميوه دارد به سلام تو جواب مي دهند(تا موقعي كه صاحب ثروت هستي به تو احترام مي گزارند).

تو كه راغون نِداشتي وينگوم چِه كاشتي: تو كه روغن نداشتي چرا بادمجان (كه روغن زيادي براي سرخ شدن ميخواهد) كاشتي؟

تَش سَرِ تَش بِشتِه: روي آتيش آتيش گذاشت(هنگامي كه دو خبر بد را پشت سر هم به يك نفر بدهند).

تِرشِ اِنار شيره نَئؤنِه: انار ترش شيرين نمي شود(كسي كه به زور و حيله بخواهد خودش را در دل مردم جاي دهد).

هنرهاي سنتي
 

صنايع چوبي 

صاحبان پيشه و فن همواره با عشق به زيبايي و سايل مادي زندگي را خلق كرده اند . دستان توانمند هنرمند ذهن مستقل و پويا وانديشه جستجو گرش مجموعه اي ديدني و سزاوار تحسين را به يادگار گذاشته است . مهم ترين آنها عبارتند از :

در ضريح ، صندوق مزار، ارسي :
از قرن پنجم تا هفتم ه.ق. هنرمند منب كار با استفاده از شيوه قاب و گره ، طرح هاي نو آفريده از قرن هشتم هجري نمونه هاي فراواني از رسم و عناصر هندسي و اشكال نباتي و گل و بته روي منبرهاي چوبي، صندوق مزارها، در و پنجره و رحل قرآن باقي مانده است.ازاوايل قرن نهم هجري اين هنر رونق ويژه اي يافت و صنعتگران موفق شدند در اثار خود با به كارگيري انواع خطوط نمونه هاي ارزشمندي را بيافرينند كه اكنون زينت افزاي مرقد امامزادگان و بزرگان ديني است.پنجره هاي زيبا و خوش نقش و نگار چوبي كه نشانه نور و روشنايي است با استفاده از هنر گره سازي و نقش هاي هندسي سه گوشه و چهار گوشه، ستاره هاي چهار پر و هشت پر و و درنهايت شيشه هاي رنگين پيشاني و رواق بناها راآذين مي بخشد اين پنجره ها به اورسي معروفند.

لاك تراشي : 

لاك تراشي در مناطق روستايي و جنگلي مورد توجه پيشه وران هنرمندان بوده و انواع سازه هاي آن براساس نياز زندگي روزمره رشد يافته است. روستاييان ساكن مناطق جنگلي درگذشته بيشترين نيازهاي خود را از چوب تهيه مي كردند و در ساخت لوازم چوبي از مهارت خوبي برخوردار بودند.استادكاران بااستفاده از ريشه و تنه درختان بدون بهره گيري از ابزار كار امروزي ظروف چوبي مانند جوله، كلز، لاك دانه پاش، قند چوله، تنباكو چوله، قاشق ، ملاقه، كترا، توليد مي كرند.هنر لاك تراشي يك كار ابتكاري است و جنگل نشينان با شناختي كه از انواع درختان جنگلي دارند براي ساخت مصنوعات چوبي از ريشه و چوب درختان خاصي با استفاده از ابزار كار بسيار ابتدايي استفاده مي كنند.درختاني كه از چوب آنها براي اين كار بهره مي گيرند افرا، راش، ملج، توسكا، ممرز، شمشاد ، نم دار و انجيلي است. ظروفي كه از ريشه درختان تهيه مي شود سبك تر و در مقابل سرما و گرما مقاوم تر است ترك بر نمي دارد و در اثر ضربه به سادگي نمي شكند لاك تراشان معتقدند ظروفي كه از ريشه درختان تهيه مي شود، اگر خوب نگه داري شود عمر مفيد آنها حداقل بالاي صد سال خواهد بود . در صورتي كه لوازم تهيه شده از ساقه و تنها درختان همين خاطر در گذشته لاك تراشان لوازم مورد نياز در منزل را از ريشه تحتاني ريشه هايي كه از ساقه با شيب ملايمي در خاك نفوذ كرده اند استفاده كنند زيرا به نظر آنان قسمت تحتاني اين نوع ريشه ها كمتر در معرض برف و باران قرار داشت.برخي از ظروف چوبي كه در مازندارن كاربرد دارد عبارتند از : 

دانه پاش : 

به جاي سيني براي پاك كردن برنج و حبوبات به كار مي رود. 

جوله : 

اين وسيله شبيه پارچ آب، باگردن باريك و دهانه اي گشاد و در اندازه هاي متفاوت ساخته مي شود. در قديم براي دوشيدن شير و نگه داري انواع مواد لبني از آن بهره مي گرفتند از نقش هاي متدوال روي بدنه جوله مي توان از جوله نقش مارپيچ ، نقش زنجيره اي و نقش حلوايي نام برد.بزرگ ترين نوع جوله مندر ناميده مي شود كه حدود 18كيلوگرم ظرفيت دارد . نوع ديگري از جوله كه جوله كون نام دراد از ريشه درخت افرا تراشيده مي شود. 

كلز : 
از اين وسيله چوبي به جاي ملاقه براي هم زدن و سرد كردن شير استفاده مي كردند در مناطق مختلف مازندران اين وسيله به نام هاي گوناگون خوانده مي شود. به طور مثال در منطقه رامسر گيال در بخش مركزي كلز يا كيلز و در منطقه گرگان كمچه لز نوع ديگر پيمانه شير به نام منقار درمناطق جنگلي ساخته مي شود و حدود 200 كليوگرم ظرفيت دارد.قاشق و ملاقه وكفگير: اين وسايل كه در زبان محلي « گچه » « پل گير » و « كترا » ناميده مي شود. از ساقه و شاخه درخت شمشاد تهيه شده و در كنار انواع وسايل امروزي همچنان گذشته كابرد دارند. 

كيله لاك : 

به عنوان پيمانه استفاده مي شود. هر پيمانه حدود 6 كيلوگرم « شالي » و يا « جو » و حدود5/7 كيلوگرم « گندم » ظرفيت دارد. 

عصا : 
از چوب درخت آزاد كه به زبان محلي « ازدار» نام دارد تهيه مي شود. 

قند چوله : 
براي خرد كردن قند به كار مي رود.

تنباكو چوله : 
به عنوان ظرف تنباكو مورد استفاده دارد.

سير كوب : 
در اندازه هاي متفاوت ساخته مي شود. در قديم از اين ظرف به جاي هاون براي كوبيدن و خرد كردن نيز استفاده مي شد. 

حصير بافي : 
حصير بافي در برخي از روستاهاي استان مازندران به ويژه در غرب استان رايج است. در مازندران از نوعي حصير به نام « كوب » براي زير انداز استفاده مي شود. براي بافت « كوب» از گياهان خود رو چون « گاله » و « واش » كه در باتلاق ها و اب بندان ها مي رويد بهره مي جويند. براي تهيه زنبيل و سبد نيز از همين گياهان استفاده مي شود. گاه تهيه اين مصنوعات با به كارگيري چوب و ني ياد و نوع علف به نام هاي « وران » و « سازير » انجام مي شود. 

گليم بافي : 
گليم بافي نيز يكي از ديگر صنايع دستي و سنتي استان محسوب مي شود. در حال حاضر در بيشتر روستاها و شهرهاي استان به اين هنر اشتغال دارند. نقوش گليم اغلب به شكل هندسي است و بافنده با الهام گرفتن از اطراف طبيعت خود، نقش مي زند. رنگ گليم نيز بر گرفته از طبيعت پيرامون و غالب رنگ هاي تند و شاد مانند قرمز ، نارنجي ، كرم، سبز، سرمه اي است.

جاجيم بافي :
در ميان دست بافت هاي روستايي ، جاجيم از اهميت بيشتري برخوردار است و كاربردهايي نظير زيرانداز، پشتي، سجاده رختخواب پيچ، مفرش، پتو، وريه كرسي و... داردو اين هنر در بسياري از مناطق روستايي از جمله « متكازين » از توابع بهشهر بخش دودانگه شهرستان ساري، آلاشت سواد كوه ، كجور، نوشهر و كلاردشت چالوس اقبال و توجه است. در روستاي كوهستاني و ييلاقي متكازين در بخش هزار جريب بهشهر ، اصولا" بافت جاجيم توسط زنان صورت مي گيرد و مردان جز در مرحله تهيه پشم، نقش چنداني ندارند. در بافت جاجيم اين منطقه پس از بافتن حاشيه، نقش اندازي كه در اصطلاح « گل » خوانده مي شود صورت مي گيرد . اين نقش ها اسامي مختلفي دارند چهار گل، خشتي ، پنجه اي، گل آفتاب گردان، آفتاب تيره، حاشيه هاي اطراف نيز با طرح مثلث دندانه دار پر مي شود.براي بافت جاجيم در اندازه هاي بزرگ تر دو يا چند عدد جاجيم بافته شده به اندازه عرض دار موجود را به يكديگر متصل مي نمايند و يك جاجيم در اندازه دل خواه شكل مي گيرد.

جوراب بافي :
جوراب بافي يكي از صنايع دستي رايج و بومي منطقه است كه به ويژه در روستاي « صالحان » از جمله صنايع دستي اساسي محسوب مي شود. اين صنعت بومي را مي توان بر مبناي توليد و مصرف آن به جوراب چكمه اي يا گردن بلند و گردن كوتاه تقسيم كرد. در روستاهاي منطقه در حال حاضر توليد جوراب به شكل ساده انجام مي شود و پشم گرفته شده از گوسفند بدون ررنگ آميزي واستفاده از نقوش مختلف عرضه شده و جنبه هنري ندارد. 

موج بافي : 
ماده اوليه موج بافي كه به نام هاي « رختخواب پيچ » و « ايزار » نيز معروف است، پشم است. به همين دليل ارزان و قابل شستشو داراي استحكام، نرم و سبك است. موج بافي به دليل صفت هايي كه بر شمرديم، به عنوان هنري فراگيري در كذشته مطرح بود و اكنون ميز كم وبيش در اين منطقه رواج دارد.امروزه اين هنر بيشتر در روستاهاي منطقه كجور به جا مانده است. گونه اي از اين دست بافت ها با همين كاربرد « چاد شب » ناميده مي شود. معروف ترين آن « چادر شب دارايي» است كه داراي رنگ هاي متنوع به وبژه طيف هاي گوناگون رنگ قرمز كه جاذبه بيشتري نسبت به رنگ هاي ديگر دارد است. در اين منطقه در كنار بافت اين نوع پارچه، سفره هاي ظريف و پرارزش نيز بافته مي شود. 

پارچه بافي :
در گذشته بافت انواع پارچه هاپشمي، ابريشمي و نخي معمول بود. نوعي پارچه ابريشمي كه اليجه نام داشت براي دوخت كت زنانه به كار مي رفت. از پارچه هاي پشمي « چوغا» و « باشلق» براي پالتو استفاده مي شود. و از شمد كه نوعي پارچه خنك و لطيف است در تابستان به جاي پتو استفاده مي شود.

چنته لفور :
چنته نوعي كيف دسته دار است كه در قريه « لفور» از توابع سواد كوه توليد مي شود براي بافت آن از دستگاه « كرك چال » استفاده مي شود و مراحل توليد آن مانند جاجيم است با اين تفاوت كه پس از پايان كار، دوردوزي و گاه با مهره هاي تزييني و خرمهره تزيين مي شود.

نمد مالي :
نمد مالي در بيشتر مناطق استان مازندران به خصوص درمنطقه كجور و روستاهاي اطراف رامسر رواج دارد. ماده اصلي نمد پشم و گوسفند و به رنگ هاي طبيعي مانند سفيد و سياه و قهوه اي و براي نقش اندازي آن از پشم هاي رنگ شده شيميايي بهره مي جويند معمولا" ساخت يك قطعه نمد يك روز به طول مي انجاميد و اغلب چند نفر روي آن كار مي كنند.

سفال گري :
يكي از مراكز ساخت سفال و سفال گري، كلاگر، محله جويبار و اقاي غلامعلي چيني ساز از استادان به نام اين منطقه است. ابزار سفال گري شامل چرخ، كاردك براي بريدن و سوراخ كردن كار، غربال ، سطل، تشت ، كوره ، ول كارد ، نخ ، قالب گل زدن است.

صحافي و جلد سازي: 

صحافي و جلد سازي سنتي نيز بسيار محدود است . 
ساير رشته هاي صنايع دستي مثل صنايع دريايي، عروسك سازي و .... است. ولي مورد ديگري كه از رشته هاي مهم مازندران به حساب مي آيد نمدمالي است

نمدمالي: 

نمد مالي يكي از رشته هاي مهم استان است. تهيه نمد براساس دو خاصيت پشم است، يكي خاصيت جعديابي و ديگري پوسته اي شدن. زماني كه پشم در حرارت مرطوب مجعد شده و الياف آن درهم مي روند پوسته ها نمي گذارند الياف دوباره از هم باز شوند اين بهم پيچيدگي، بافت نا منظمي درست مي كند كه اگر تركيبات نمدسازي (مانند خاك نمد) را به آن بيافزايند محكمتر مي شود.

حصير بافي: 

حصيربافي نيز از جمله هنرهايي است كه جنبه خود مصرفي دارد ولي در حال حاضر جنبه هنري كمتري دارد و بيشتر براي روزمره استفاده مي شود

طراحي سنتي و نگارگري: 

طراحي سنتي و نگارگري بسيار محدود است و تقريباً مي توان گفت حرفي براي گفتن در اين خطه سبز ندارد.

سفالگري و سراميك سازي: 

خاك رس كه ماده اوليه كوزه گري است تقريباً در هر كشوري و در هر منطقه اي يافت مي شود. و وقتي كه بشر اوليه زندگي شكاري خود را تبديل به دامداري و كشاورزي كرد كوزه هاي سفالينه نيز به وجود آمد.سفالگري در مازندران نيز از رشته هاي بسيار رايج است. خاك رس در منطقه بسيار يافت مي شود و به دليل در دسترس بودن خاك رس، اين از رشته هاي رايج استان مي باشد. مهمترين مراكز سفالگري استان مازندران عبارتند از كلاگر محله جويبار در 19 كيلومتري قائم شهر، چالوس، تنكابن و برخي از روستاهاي بابل و آمل.

X