دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 566971
تعداد نوشته ها : 612
تعداد نظرات : 10

Rss
طراح قالب
وحيد اسدي

ارك تبريز(2)

ارك تبريز(2)

ويرانه هاي جامع عليشاه را دو تن نويسنده به طور دقيق تعريف نموده اند، يكي مرتضي ميرزا پسر عم مولًف تاريخ وجغرافي دارالسلطنهء تبريز كه درسال 1298 ه. ق ، ار آن جا ديدن كرده و چنين نوشته:« اين بنا گويا محراب بوده و خود مسجد مسقف نبوده است و عبارت بوده از چهار ديوار و در انتهاي آن اين بنا، طول اين مسجد از در اولي الي طاق يكصد و هشتاد و پنج قدم است و خود طاق را مربع گونه با گچ و آجر بالا برده اند كه طول هر يك از اضلاع چهارگانهء آن نود قدم است،جلو دهنهء اين طاق محرابي سي و هشت قدم و ارتفاع اين طاق از سطح  محراب تا قلهء طاق بيست و چهار ذرع تبريز است و شصت و نه پله كه ارتفاع هر پله قريب نبم ذرع است تا كلهء طاق، در كلهء طاق به قدر يك ذزع و نيم غلام گردش ساخته شده است و دور اين غلام گردش، نود و هفت قدم است و در انتهاي اين غلام گردش، رو به مغرب بالاخانه اي ساخته اند به طول شش ذرع چيزي كم، كه مويدالدولهء مرحوم تعمير كاري و ارسي به كار گذارده است و ديوار اصلي اطراف مسجد بكلي خراب و نابود شده است. اين ديوار كه از گچ و آجر بنا شده تازه است ، به قدر ده پانزده ذرع از ديوار قديم اين بنا، طرف دست راست در اولي مسجد كه باقي مانده  است و پشت آن ديوار خانه ساخته اند و يك طرف ديوار خانه را همين ديوار خراب قرار داده اند باقي و نمايان است.تقريباً هشت و نه ذرع ارتفاع و چهار ذرع عرض دارد و دور اين ديوار را با آجرهاي تراش و كاشيهاي الوان ممتاز كاشيكاري نموده اند و همهء ديوار اطراف اين بنا در اصل همين طور دو رويه كاشي بري بوده است و از اين باقي ماندهء ديوار معلوم مي شود كه چه صنعت و هنري در كليهء اين ديوار و تكلفات به كار  رفته بود.

ارك تبريز(2)

خاك و اغلب آجرهاي اين ديوار مثل آرد نخود، زرد رنگ است و اين ديوار را به قسمتي محكم ساخته اند كه حال اگر انسان بخواهد به قدر بادامي، از اين آجرها و گچ يا گلي كه با آن كار نموده اند، بكند به اشكال بر خواهد خورد، بناي خود طاق نيز در محكمي بالا ندارد، در هيچ جاي اين طاق كاشي به كار نبرده اند، پاره اي جاهاي ديوار اين طاق را محراب گونه ساخته و با گچ سفيد كاري نموده اند، الآن هم نمونه اي ازآن گچ كاري ديوار باقي است و در اين چند سال كه با عدم حفاظ از باد و باران و غيره نريخته است به عقيدهء اين حقير يا معدن گچي كه در اين بنا ها به كار رفته است بكلي تمام و گمنام شده و يا اجزاء خارجي در آن داخل مي نموده اند كه گچ را تا اين پايه دوام و استحكام داده كه رطوبت برف و باران را اثري در آن نمي باشد(12).»ديگري دونالدن. ويلبر(13) مولًف كتاب معماري اسلامي ايران در دورهء ايلخانان است، كه علاوه بر توصيف دقيق باقيماندهء بنا، نقشهء جالبي نيز براي مقطع افقي يا كف بنا ترسيم كرده است، وي دو بار از اين بنا ديدن نموده يكبار در شهريور ماه 1317 و ديگر بار د ر تير ماه 1319، يعني تقريباً بازديد ويلبر از مسجد عليشاه قريب شصت سال بعد از بازديد مرتضي ميرزاي قاجار به عمل آمده است.اينك ملخص تعريف وي:« ...... در اين نقشه سعي شده كه طرح اصلي بنا و ساختمانهاي مجاور آن نشان داده شود. البته بايد در نظر داشت كه در اين نقشه دو ناحيهء هاشور خورده بر اساس مطالب منابع تاريخي كشيده شده است.دو ناحيهء هاشور خورده عبارتند از بقاياي موجود بناي اصلي و بقاياي موجود تجديد ساختمان اوليه.

ارك تبريز(2)

اكنون اين دستگاه ساختماني را مي توان به دقت مورد بررسي قرار داد.اول در نقشهء خود بناي عظيم، ناحيه اي كه دوبار قلم زده شده بدون شك قسمتي از ساختمان اصلي ايوان بوده است.دهنه هاي دو طرف محراب سر در نبوده ، بلكه پنجره هايي بوده است كه براي دخول نور به درون بنا ساخته شده و آستانهء آنها از سطح زمين در خارج چندين مترارتفاع داشته است.بررسي دقيق محراب نشان مي دهد كه در ساختمان آن مهارت و استادي زيادي به كار رفته و ضمن پيشرفت كار تغييرات عمده اي در نقشهء آن داده شده است، از جمله روكش نهايي چند آجر روي كالبد ساختماني مي باشد.در بالاي راًس محراب، سه طاق برجسته داخل ديوار ساخته شده، هره ها و پيش آمدگيهاي ديوار به وسيلهء تير چوبي نگاهداشته مي شد و مقطع روكش در دو طرف محراب مساوي و يكسان نيست.

ناحيهء قلم زده شده در ديوارهاي جناحي راست و چپ با سطح تمام شدهء جرز در پايان مي يابد و خطوط آغاز قسمت علياي بنا نشان مي دهد كه دهنه هاي طاقدار بسيار بلند در اين نقاط ساخته شده بوده است، ناحيه اي  كه يك رج قلم زدگي دارد و در سمت راست ايوان است، كوششي است براي پر كردن شكل نقشهء اصلي ايوان.ناحيهء قلم زده شدهء سمت چپ ايوان ظاهراً در تاريخ بعد تري ساخته شده است، زيرا مجاور و متصل به جرز سر در بنا گرديده است.

ارك تبريز(2)

درست است كه قسمت بالاي ديوار در زمانهاي اخير ساخته شده، ولي از طرف ديگر كنارهء دهنه هاي صفحهء شرقي( چپ) اين ديوار تزئيناتي دارد كه مخصوص گچ كاري قرن چهاردهم ميلادي است.قبل از دقت درجزئيات اين ديوار بايد خاطر نشان كرد و توضيح داد كه چرا ساختمان تقريباً معاصر با ايوان اصلي در اين محل پيدا  شود.منطقي و طبيعي است تصور شود كه ايوان در اصل داراي سقف به شكل استواني متقاطع بوده است، در تصويري كه شاردن جهانگرد معروف كشيده، جزئيات ايوان  به قدري خوب نشان داده شده است كه مي توان به خوبي ديد كه در آن زمان كليهء ديوار عقب، كه طاق در مقابل آن ساخته شده بود و همچنين قسمتي از خود طاق متقاطع سر جاي خود وجود داشته است.بدين ترتيب احتمال مي رود كه كمي بعد از آنكه طاق ساخته شد قسمتي از آن – ولي نه همهء آن- سقوط كرده. ديوارهاي كناري و طاقهاي سر درها يا لااقل يكي از آنها، در اثر سقوط طاق يا سستي بنا آسيب ديد. تعميراتي كه در آن زمان به عمل آمد، شامل تجديد بناي سمت چپ و پر كردن دهنهء سر در مي باشد.كناره هاي دهنهء سمت شرقي اين ديوار ارتباط نزديكي با ساختمان زاويه و خانقاه واقع در همان ناحيه داشت.آثار خطوط اتصالي طاق با گنبد باقيمانده و نغولهاي گچي تزئين شده در دهنهء جديد ايوان قرار داشت اين دهنه بعداً مسدود گرديد، ولي در نقشه جاي آن با خطوط نقطه دار معين شده است.

ارك تبريز(2)

در پايان اين شرح مختصر نقشهء ايوان، دو نكته بايد خاطر نشان شود- اول آنكه انتهاي تمام شدهء سمت شرقي ايوان باقي نمانده است وساختمان قديميتر و در خط منقوطي كه در چهار متري جنوب انتهاي تعميرشدهء ديوار نشان داده شده پايان مي يابد، ولي تصور مي رود كه اين قسمت موجود در همان نقطه اي قرار دارد كه ديوار اصلي پايان مي يافت- دوم آنكه از سمت غربي ايوان در شمال جرز سر در، اثري نمانده بجز انبوه آجرهايي كه در اين خط ديوار افتاده است.بر سطوح ديوارهاي آجري داخلي سوراخهاي چوب بست در فواصل منظم ديده مي شود.سوراخهاي ديگربر سطح ديوار وجود دارد، ولي تعداد آنها به اندازه اي نيست كه بتوان آنها را نقاط اتصال سفال يا پوشش ديگري محسوب داشت.ايوان تا بالاي كف اصلي از خاك خرابه پر شده، به طوري كه اثري از ازاره ديده نمي شود، ملي احتمال مي رود كه ازارهء طاق از سنگ تراش يا مرمر بوده است.

غير از ايوان كه شرح داده شد هيچ قسمت ديگري از مسجد باقي نمانده است- در تهيهء نقشهء ناحيهء صحن، چوبي كه در نوشته هاي سياحان بدان اشاره شده در خارج ديوار دورادور قرار داده شده و به عنوان راه آبي تصور شده كه از رودخانه اي در نيم كيلو متري شمال بنا منشعب مي شود.طاقنماهاي دور صحن ساده نشان داده شده، گر چه در حقيقت هر دهنه اي ممكن بود يك يا دو ستون داشته باشد، طرح مدخل اصلي و مدخلهاي كناري كاملاً فرضي و احتمالي است و همچنين ممكن است كه در وسط ديوار هاي جانبي ايوانهاي بزرگ وجود داشته است.

ارك تبريز(2)

جهانگردان اشاره اي  به وجود مناره يا مناره هايي در كنار اين مسجد كرده اند، احتمال نميرود كه از بر آمدگي نيم دايره اي پشت محراب ايوان منارهء بلند سر بر آورده باشد.اگر بستر آجرهاي طاق بزرگ متمايل به ديوار عقب ايوان بود امتداد عمودي اين برآمدگي براي نگهداري و پشتيباني طاق به كار مي رفت.شاردن و ديگران ذكري از وجود سه در براي اين مسجد كرده اند، ممكن است اين هر سه، در جانب ديوار چپ يعني انتهاي باز ايوان بوده اند و ممكن است در مدخل اصلي صحن و يا اينكه جداگانه در سه سمت صحن قرار داشته اند.تصوير شاردن نشان مي دهد كه جلوي ايوان، ديوارحاجبي وجود داشته، ولي اين ديوار ممكن است در دورهء بعد اضافه شده زيرا وجود چنين ديواري كاملاً بر خلاف نمونه هاي شناخته شده و سبك معماري و ميراث مربوط به اين نوع است. احتمال بيشتر آن است كه سه درگاه در چنان مدخل عظيم ايوان، قرار داشته اند و درگاه مركزي فقط در مواقع معين باز مي شده.دهنهء اين بنا از دهنهء ايوان مدائن بزرگتر وطاق آ ن از گنبد كليساهاي اروپا بلندتر بوده است.وجود اين بنا سه نكته را به خوبي روشن مي كند، ترقي فوق العادهء علم و هنر و معماري را در ايران آن روز، مهارت سازندگان آن بنا و تغييراتي را كه به خاطر ايجاد اين بنا در شيوهء معمول معماري به عمل آمده است(14).»

خلاصه از مطالب مزبور چنين مستفاد مي شود كه اين بنا در زمان عليشاه مسجد جامع و مزين به كاشي و ازارهء سنگي و ستون مرمري و كتيبه و گچبري بوده، بعدها رو به ويراني نهاده و متروك شده، در دوران قاجاريه صحن و محل زاويه و مدرسهء عليشاه مبدل به انبار غلات و مخزن  مهمات قشون گرديده و حصاري دور آن كشيده شده و نام ارك يافته و بارها هدف گلولهء توپ مهاجمان قرار گرفته و آسيب بيشتر به ديوارهاي آن وارد آمده است، در بلواهاي تبريز و انقلاب مشروطيت هم بنا هاي اطراف آن، مخزن مهمات دولتي بوده و خود آن يكي از سنگرهاي مسلط بر شهر محسوب ميشده كه به دست مشروطه خواهان افتاده و باعث تقويت آنان گرديده است.در حوادث بعد نيز چند بار شهر تبريز از فراز آن گلوله باران شده و در اوايل حكومت رضاشاه صحن آن به صورت گردشگاه عمومي در آمده و نام « باغ ملي» يافته است(15).

ارك تبريز(2)

تاج الدين عليشاه جيلان تبريزي در اصل دلال جواهر و احجار كريمه بود، فضل و سوادي نداشت، مردي قابل و زرنگ و كارآمد بود ، در ضمن معاملات بازرگاني خود با غالب عيان و امرا رفت و آمد و آشنايي پيدا كرد و به همين وسيله درپيشگاه سلطان نيز خود را شناساند و مورد توجه خدا بنده قرار گرفت، نفوذ يافتن تاج الدين عليشاه در دربار اولجايتو باعث وحشت سعدالدين شد و او به همين نظر در صدد برآمد كه عليشاه را از خدمت اولجايتو دور كند و به اين قصد روانهء بغدادش كرد تا كارخانه هاي مخصوص نساجي آن شهر را اداره كند.عليشاه به بغداد رفت و به زودي امور كارخانجات آنجا را به خوبي مرتب نمود و پارچه هاي نفيس و گرانبهايي تهيه كرد كه پيش از او هيچكس مانند آنها درست نكرده بود و چون سلطان به اين شهر آمد مقداري هدايا و تحفي كه خود در اين كارخانه ها فراهم ساخته بود به او تقديم داشت كه اسباب حيرت سلطان شد و از اين تاريخ توجه اولجايتو( محمد خدا بنده) به عليشاه فزوني گرفت.مصاحب اردو شد، چون به سلطانيه رسيدند، عليشاه در آن شهر به خرج خود ابنيه و بازار زيبائي ساخت ، اولجايتو از اين عمل عليشاه بيشتر خرسند گرديد و او را زيادتر مورد نوازش قرار داد.خواجه سعدالدين از اين كارها بسيار دلتنگ مي شد، اما خواجه رشيدالدين احترام او را همچنان رعايت مي كرد تا اولجايتو به سعايت عليشاه و نزديكان خواجه رشيدالدين ، خواجه سعدالدين و همدستان او را به سال 711 ه. ق ، در قريهء محول يك فرسخي بغداد به قتل رسانيد و از همان تاريخ عليشاه را شريك وزارت خواجه رشيدالدين قرار داد.عليشاه نخست عهده دار امور مالي و تداركات بود، بدين وظيفه قانع نشد، اولجايتو كشورهاي زير فرمان خود را دو قسمت كرد، وزارت يك قسمت را به عهدهء عليشاه واگذاشت و ديگري را به عهدهء رشيدالدين ، باز عليشاه قناعت نكرد تا قرار شد هر دو مشتركاً  كارها را اداره كنند، در 28 رمضان 716 اولجايتو در گذشت.كار شكني هاي عليشاه شدت گرفت تا در 17 جمادي الاولاي سال 717 خواجه رشيدالدين فضل الله و فرزند شانزده سالهء وي عزالدين ابراهيم را به فرمان سلطان ابو سعيد به قتل رسانيدند و از آن تاريخ به بعد شش سال تمام تاج الدين عليشاه فرمانرواي واقعي سرزمينهاي زير فرمان ايلخان بزرگ شد و در جمادي الا خراي سال 724 ه. ق ، دراوجان، جان به جان آفرين تسليم نمود، جسد او را به تبريز آوردند و در جوار مسجدي كه خود ساخته بود به خاك سپردند.( مستفاد از ص 318- 302 ، 327- 329 تاريخ مغول عباس اقبال آشتياني، تهران 1341 ش، ص 192، 193، 207 ، 208 ج 3 ، حبيب السير ، تهران 1333 ش .)

 

پي نوشت:

 

12- نقل به تلخيص و تغيير چند عبارت از ص 106، موًيدالدوله طهماسب ميرزا سال 5- 1284 ه.ق، در آذربايجان سمت پيشكاري و امارت داشت و دو سال و چند ماه با قدرت تمام فرمانروائي كرد، سپس به تهران احضار شد.

Donald N. W ilber-13

14- نقل به تلخيص و تغيير چند عبارت از ص 159- 161 .                                     

15- نقل از آثار و ابئنيه تاريخي شهر ستان تبريز كارنگ ص 23 تبريز 1347  ش .

 

 

منبع:

نقل از آثار باستاني آذربايجان

گردش در تفرجگاه قلعه رودخان

يگانگي بي نظير طبيعت و تاريخ

گردش در تفرجگاه قلعه رودخان

طبيعت خطه شمالي ايران (مشهور به سياه بيشه و تميشه يعني از گلستان تا گيلان) رفتار عجيبي دارد، هر آنچه خاطره تاريخي را با لعاب سبز درختان و گياهان مي پوشانند و از ديدها پنهان مي كند به نوعي كه آثار و ابنيه تاريخي و باستاني در منظره هاي تماشايي و رويايي جنگل و بيشه به فراموشي هميشه رفته اند. اين واقعيت غريبي است در گستره سلطنت سبزه و گياهان، گستره هاي تاريخي با پوششي از درختان و روييدني ها مخفي نگاه داشته شده اند.

گيلان به گفته پژوهشگران جهان و عهد باستان و بنا به شهادت فضاي طبيعي منطقه از مهم ترين حوزه هاي تمدني ايران زمين گزارش شده است، اما بسيار كم خاطره و ناشناس مانده. جهان اساطيري شاهنامه بارها از نقش اين خطه در زمينه سازي رويدادها سخن گفته از آن جمله مخفيگاه فريدون و محل پرورش او تا زمان ظهور و پاكسازي ستم ضحاك در جنگل هاي خزري بوده.

از زمان اسطوره ها به دوران تاريخي پا بگذاريم. عصر ساسانيان، سپس دوران سلجوقي (قرن هاي 5-4)،عهد اسماعيليان تا... قرن دهم، اين زمان ها و دوره هاي ياد شده شناسنامه يكي از عجيب ترين سازه هاي باستاني – تاريخي ايران را در خود به ياد داردند و ما در مطلب فرا روي شما برآنيم با يكديگر به تماشاي استحكامات اين دژ يعني قلعه رودخان گيلان بپردازيم. با ما در مناظر شگفت انگيز و زيباي ناحيه شفت به تجربه تازه و كم نظيري از يكساني طبيعت و تاريخ دست خواهد يافت، اگر چه قلعه گويا چهره اش را در گزند باد و باران از دست داده است.

از رشت به سمت جنوب غربي در جلگه اي سرسبز و معطر از عطر خوشه هاي پر بار شاليزارها كه پيش مي رويد پس از 22 كيلومتر مناظر تماشايي و تأثير گذار، به منطقه شفتت مي رسيد، منطقه اي با تركيبي از كوهستان و جلگه با شهرها و روستاهايش در مساحتي بالغ بر 640 كيلومتر مربع (كمابيش) و نسيم هاي كوهستاني و آب و هواي خنك ييلاقي با چهره اي متفاوت از زيبايي هاي در هم پيچيده جنگ و سبزه و رودخانه و زيستگاه آدمي با طبيعت.

گردش در تفرجگاه قلعه رودخان

از شهرستان فومن به سمت جنوب شرقي، خود راه به شما مي گويد چگونه 16 كيلومتر زيبايي سحرانگيز طبيعت گيلان را تماشا كنيد و بدون خستگي به رودخانه اي برسيد كه آغاز پياده روي است در مسيري سنگ چين شده، مسيري كه از عهد باستان خاطره هايي سبز دارد و شما را در نهايت به ستيغ كوهستان و دژ قلعه رودخان هدايت مي كند، عجيب ترين دژ ايران (خواهيم گفت چرا) تمام راه سفر از رشت تا آغاز مسير تاريخي دژ با آن همه كيلومتر شماري، فقط چند ده دقيقه طول مي كشد. زمانيكه آن قدر از زيبايي منظره ها پر مي شوي كه ديگر فاصله و جاده، حوصله ات خسته نمي كند و تو پر از انرژي، خودت را در آغاز راه ييلاقي قلعه رودخان مي يابي. ماشين را به امان خدا بايد رها كرد. تأسيسات حفاظتي ويژه اي وجود ندارد. ضرورتي كه بايد توسعه يباد، پا به راه مي گذاري، اگر همان مير باستاني در حاشيه رودخانه اي بسيار زلال و تميز، پاي كوب نل هاي كهن و ديرين ايرانيان حفظ مي شد احساس به مراتب ويژه و شيرين تري داشتي، اما عده اي در جاده اي سنگ و سيماني قدم زدن را شايد نوعي پيشرفت به شمار آرند، حال آن كه اگر هزينه اين سنگ چيني ها براي قلعه تاريخي صرف مي شد، به مراتب بهتر و عقلاني تر بود. مسير از كناره هاي رودخانه، درختان سر به آسمان كشيده و گياهان رونده آويزان از پشت و پرشاخه ها مي گذرد و با عبور از شيب تند يك يال پرغرور در نهايت به تنها در ورودي قلعه رودخان مي رسي؛ دري كه بنا به ملاحظات استراتژيكي و طبيعي قلعه در بخش شمال شرقي تعبيه شده است.

گردش در تفرجگاه قلعه رودخان

قلعه رودخان، معماري شگفتي دارد كه در مقايسه اي بين قلاع تاريخي ايران مي تواني به دنياي معماري خاص اين اثر وارد شوي. قلعه بابك در كليبر آذربايجان قدرت فائقه  زمان خودش را بيش از 20 سال زمينگير كرد و عباسيان سرانجام با هوشمندي افشين سردار ايراني و خيانت تني چند توانستند آن را فتح كنند. عرصه قلعه ها عموماً محدود است. فلك الافلاك با 5 هزار متر گستره، به خاطر آب و هواي ناحيه لرستان توانسته از گزند باد و باران و آفتاب جان به در ببرد و ديواره هاي آن و گستره اش روي تپه اي تقريباً مسطح بنا شده، ولي قلعه رودخان روي ستيغ و برآمدگي هاي طولاني و گسترده اي در محيط جنگل بنا شده، ناحيه اي با مساحت بيشتر از 5 هكتار كه چنان هوشمندانه، انتخاب شده و قلعه بر آن گستره ها بنا شده كه از سويي مي تواني به قله هاي فرادست بنگري، از سوي ديگر شيب هاي بسيار تند دره هاي اطراف بخصوص دره تنها رودخانه آن سامان، فضاي قلعه را از هر آسيب و هجومي در امان و آرامش نگه مي دارند. جالب تر آن كه ديوارهاي قلعه از 3 تا 10 متر به خاطر برآمدگي ها و مساحت و پهناي زياد آن متفاوت است. شاه نشين قلعه بسيار زيبا و خوش منظر ساخته شده؛ اما اكنون فقط ديوارهاي فروريخته اش خاطره هاي محو تاريخ را تداعي مي كنند. از شاه نشين، تمام جلگه شفت و درياي لاجوردي خزر كاملاً هويداست. امروزه روز اما محلي ها از راه هاي كوهستاني، فاصله رشت تا قلعه را مي پيمايند.

در روزهاي پاياني هفته معمولاً قلعه مملو از جمعيتي است كه هر يك از هجوم مدرنيته به آرامش شگفت و طمأنينه باستاني قلعه پناه آورده اند.

گردش در تفرجگاه قلعه رودخان

مشهور است كه قلعه رودخان زيرزميني تا رشت داشته است. در قلب قلعه، چشمه اي فوران مي كند. انگار آيينه اي جاري از دل تاريكي ها با درخشاني فراوان مي جوشد، مي تپد و نواي زندگي را به نغمه خواند. گمان مي رود برج هاي قلعه كه كلاً در 918 هجري قمري توسط حاكم منطقه مشهور به حسام الدين تجديد بنا شد 42 متر باشد. ديواره اطراف (باروها) بيش از يك هزار و 550 متر است. اتاق هاي كوچك، فضاهاي عمومي و... همه و همه مانند ديگر قلعه هاي ياد شده در مواقع جنگ يا ضرورت، پذيراي چندين هزار نفر مي توانسته باشد، همچنان كه در تاريخ ايران مي توان گواه و شواهد اين قضيه را فراوان يافت.

دنياي پر از آرامش و امنيت قلعه رودخان، مسيرهايي كه تو را به آن برج و باروهاي مي رسانند، سكوت شگفتي كه از نغمه رود و پرندگان و جنگل سرشار است. طمأنينه اي كه در خشت خشت قلعه (ببخشيد آجرهاي 23×21 سانتي متري با قطر عموماً 5 سانت) متجلي است، رنگ تجربه اي كهن را در اعماق روحت زنده مي كند؛ طعمي شگرف كه در هيچ جا كشف نكرده بودي.

همچنان كه از پيچ و خم هاي مسير مي گذري، استواري درختان و شكوهمندي فوران سرسبزشان را در پيچيدگي هاي وجودت احساس مي كني، سرانگشتانت پر از لمس لطافت ابرهايي مي شوند كه با مهرباني در نسيم ييلاقي مي وزند. رودخانه بدون شتاب، هماهنگ و پيوسته روي لايه هاي حريري و نازك و لطيفش مي غلطد، درخشان و جوينده پيش مي رود و تو مي روي در هر قدم اين احساس را داري كه با درختان رشد مي كني، متعالي مي شود و از خودت بالا مي روي. معجزه ديدار طبيعت، معجزه كشف طبيعت، معجزه كشف خوشتن خويش و يگانگي و همسان شدن با طبيعت لطيف و سرشار اطراف و سرانجام رسيدن به رج رج باروهايي كه مثل سطرهاي كتاب، پر از حرف هاي ژرف اما بي صداست؛ سطرهايي پر از كلمات پنهان؛ كلماتي كه از تاريخ ديرينه اي بر هشياري تو مي بارند. متمركز مي شوي، مي انديشي و مانند ستاره ها در وجود و روح و نهاد خودت و همراهانت درخشان و سرفراز مي يابي و مي بيني.

 

 

منبع:

جام جم

ارك تبريز(1)

ارك تبريز(1)

بناي ارك تبريز باقيماندهء مسجدي است كه در فاصلهء سالهاي 716 الي  724   ه. ق ، به وسيلهء تاج الدين عليشاه1 وزير اولجا يتو و ابوسعيد بهدر خان ساخته شده است.

قسمت جنوبي آن داراي طاقي بزرگ بوده است كه مي نويسند به علت فرو نشستن بنيان و تعجيل در اتمام آن، طاق شكسته و فروريخته است.

قسمتي كه اكنون در وسط سه ديوار بلند شرقي و جنوبي و غربي به صورت ايوان به چشم مي خورد قسمت مسجد بوده،عرض آن 15/ 30 متر و ارتفاع  ديوارهاي دور آن  به طور متوسط 26 متر است كه به وسيلهء 69 پله مس توان به بالاي آنها رسيد . عرض ديوارها 40/ 10 متر و داخل آنها مركب از دو ديوارعريض مستحكم است كه در چند مرحله به وسيلهء طاقهاي متعدد به يكديگر اتصال يافته اند1(1).

توصيف اين بناي چشم گير بزرگ در اغلب سياحتنامه ها و تواريخ و كتب مسا لك و ممالك آمده است. ابن بطوطه مي نويسد:....« اين مسجد را وزير عليشاه معروف به جيلان ساخته است. در بيرون آن از دست راست مدرسه و از دست چپ زاويه اي وجود دارد و صحن آن با سنگهاي مرمر فرش گرديده و ديوارها با كاشي پوشانده شده است و جوي آبي از وسط آن  مي گذرد و انواع درختان و موها و ياسمين در آن به عمل آورده اند. هر روز بعد از نماز عصر در صحن اين مسجد سوره هاي يس و فتح و عم را قرائت مي كنند و مردم شهر براي شركت در اين قرائت  در آن جا گرد مي آيند(2).»

ارك تبريز(1)

حمدالله  مستوفي كه معاصر با تاج الدين عليشاه بود در بارهء اين مسجد مي نويسد:تاج الدين عليشاه جيلاني در تبريز، در خارج محلهء نارميان، مسجد جامع بزرگي ساخته كه صحنش دويست و پنجاه گز در دويست گز است و در او صفٌه اي بزرگ ، از ايوان كسري به مدائن بزرگتر، اما چون در عمارتش تعجيل كردند فرود آمد و در آن مسجد انواع تكلفات به تقديم رسانده اند و سنگ مرمر بي قياس در او به كار برده و شرح آن را زمان بسيار بايد(3).»

بدرالدين محمود العيني صاحب كتاب« عقد  ا لجمان في تاريخ اهل الزمان(4)» با استفاده از گزارشي كه يكي از همراهان با هوش سفير سلطان الناصرمملوك پادشاه مصر(5) ، در دربار سلطان ابو سعيد بهادر خان، براي پادشاه مصر تهيه كرده بود، مي نويسد:« در وسط صحن مسجد حوض مربعي بود كه يكصد و پنجاه ذراع عرض و طول داشت.

سكويي در وسط آن بود كه در هر سوي آن، از دهان مجسمهء شيري آب فرو مي ريخت، بالاي سكو نيز فوارهء هشت گوشي بود كه دو دهانهء آب پران داشت.... طاق نوك تيز ( جناغي) محراب به وسيلهء دو ستون مسي اندلسي نگاهداشته مي شد و قاب محراب با طلا و نقره تزئين و نقاشي شده بود...چراغهاي مزين به زر و سيم با زنجير هاي مسي از سقف آويزان بودند و داخل طاق را روشن مي كردند... پنجره هاي مشبك نيز هر كدام بيست شيشهء دايره اي مزين به طلا و نقره داشت(6).»

ارك تبريز(1)

تاجر ونيزي كه در حدود سال 886 ه. ق ، سومين سال سلطنت سلطان يعقوب آق قويونلو از تبريز ديدن كرده مي نويسد:« جامع عليشاه بلندترين بنا هاي تبريز و داراي صحن بزرگي است، در ميان صحن حوضي دارد كه چهار گوش است, درازا و پهناي آن هر كدام به اندازهء صد قدم و ژرفايش شش پاست و پلكاني از كنار استخر به ايوان آن منتهي مي شود...مسجد را به حدي زيبا ساخته اند كه زبان من از وصف آن عاجز است، اما به هر حال مي كوشم تا با چند جمله حق مطلب را ادا كنم.اين مسجد به غايت بزرگي است كه وسط آن هرگز سر پوشيده نبوده است. در آن سمتي كه معمولاً مسلمانان به نماز مي ايستند شبستاني ساخته اند كه طاقي دارد بسيار بلند، چنان كه اگر كمانكشي تيري در كمان مناسبي قرار دهد و رها كند هرگز به طاق آن شبستان نمي رسد، اما اين بنا را تمام نكرده اند. دور آن را با سنگهاي نفيسي طاق بندي كرده اند و طاق برروي ستونهايي از مرمر قرار دارد و مرمربه اندازه اي ظريف و شفاف است كه به بلور نفيس مي ماند.تمامي اين ستونها به يك اندازه و يك ارتفاع و ضخامت است، بلندي هر ستوني نزديك به پنج يا شش گام است. اين مسجد سه در دارد كه از آنها فقط دو تا به كار مي رود، هر دري طاقي دارد به عرض نزديك چهار پا و بلندي بيست پا. ستونهاي دو سوي درها از سنگ مرمر نيست بلكه از سنگهايي به الوان گوناگون ساخته شده است، بقيهء طاق با گچ مقرنس كاري تزئين شده است (7).

در هر درگاه لوحهء مرمرين شفافي نصب گرديده كه از مسافت يك ميل به چشم مي خورد، دري كه باز و بسته مي شود سه يارد عرض و پنج يارد بلندي دارد و از الوار بزرگ تهيه شده و روي آن قطعات برنز صيقلي و مطلا كوبيده شده است(8).»

ارك تبريز(1)

كاتب چلبي در تاريخ جهان نما فقط بزرگي و عظمت بناي مسجد عليشاه را مي ستايد و اشاره مي كند كه ويراني بر آن راه يافته است(9).شاردن نيز در با رهء اين بنا همين نظر را ابراز داشته و نوشته:مسجد عليشاه تقريباً ويرانه است ، فقط قسمتهاي جنوبي آن كه مخصوص اداي نماز است مرمت شده ، منارهء آن بسيار بلند است و مسافراني كه از ايروان به تبريز مي روند قبل از ورود به شهر، از دور بناي عظيم جامع عليشاه نظر آنان را جلب مي كند(10).»تصويري نيز از تبريز و مسجد عليشاه ترسيم نموده است ، ديگران هم بعد از اينان از تبريز ديدن كرده اند چنين توصيفي نموده اند و هيچيك نامي از كاشي و مرمر بي قياسي كه در تزئين نخستين اين مسجد به كار رفته بود نبرده است، فقط نادر ميرزا در تاريخ و جغرافي دارالسلطنهء تبريز نوشته: « در سال 1298 ه. ق ، در يك طرف اين بنا كه مي خواستند براي نگهداري غلات ديواني  انباري بسازند در عمق چهار ذرعي ستوني از رخام پيدا شد كه يك ذرع و نيم قطر و سه ذرع و نيم ارتفاع  داشت. من و وكيل الرعايا نيز به چشم خود آنرا ديديم...»داستاني هم روايت كرده كه:« در روزگار نايب السلطنه زن بد كاره اي محكوم به اعدام شد، بر فراز ارك بردند و به زمينش انداختند، باد در جامه هاي او افتاد و به سلامت به زمين رسيد، ولوله اي در بين مردم افتاد، جامه هاي زن  را به پايش بستند و دو باره از بالا به زمين افكندند، استخوانهايش خرد شد و قالب تهي كرد(11).»

در حفريات تازهاي هم كه اخيراً از طرف ادارهء كل فرهنگ و هنرآذربايجان شرقي و سازمان حفاظت آثار باستاني جهت شناسائي دقيق بنا به عمل آمد چند قطعه ستون سنگي حجاري شده، پيدا شد، گر چه قسمت  اعظم مصالح ساختماني فرو ريختهء اين بنا در زمانهاي مختلف مخصوصاً هنگام بناي قلعهء ربع رشيدي در زمان صفويه و بناي انبار غلات و مهمات در زمان قاجاريه مصرف گرديده و از بين رفته است ولي باز احتمال پيدا شدن نمونه هائي از كاشيها و مرمر هاي تزئيني بنا، در زير خاك زمينهاي حوالي جامع بعيد به نظر نمي رسد.

ارك تبريز(1)

 

پي نوشت:

1- معماري اسلامي در دورهء ايلخانان، دونالد ن. ويلبر، ترجمهء دكتر عبدالله فريار، ص 159، تهران 1346ش.

2- رحلهء ابن بطوطه، ص 233، بيروت 1964 م.

3- نزهت القلوب، ص 87 ، تهران 1336 ش.

4- امام بدرالدين محمود بن احمد عيني، مولًف كتاب مزبور از مشاهير علما و فقهاي حنيفه بوده و سالها در مصر كار قضا داشته و در قرب جامع الازهر مدرسه و كتابخانه اي بنا كرده است. وفات وي را كاتب چلبي و شمس الدين سامي 855 ه. ق ، نوشته اند. كشف الضنون، ج 2 ستون 1098 ،1150 ، قاموس الاعلام، ج 2 ، ص 1255 .نوشتهء صاحب عقدالجمان در بارهء عليشاه به وسيلهء تيزن هارون ترجمه شده است: ص 8- 114 ،

5- مملوك كه جمع آن مماليك مي باشد به معني غلام است، اين كلمه را بيشتر در مورد غلامان سفيد پوست به كار مي برده اند، مماليك مصر از غلامان ترك و چركس بودند كه در ابتدا  جزو قراولان مزدورالملك الصالح نجم الدين ايوب سلطان مصر بودند اما از 649 تا 784 ه. ق ، در كشورمصر سلطنت كردند. ناصرالدين محمد ملقب به سلطان الناصر يكي از معروفترين سلاطين مصر است كه سه بار به تخت نشسته و با ايلخانان مقول گاهي از در دوستي و آشتي در آمده و گاهي رقابت و دشمني كرده است.(مستفادازطبقات سلاطين اسلام، ص 70- 73 و قاموس الاعلام، ج 2 ،ص 1245 وج 6 ، ص 4545 ).

6- نقل به تلخيص از تاريخ تبريز، پروفسور مينورسكي ، ترجمهء كارنگ،  ص 82- 83 ،

تبريز 1337 ش،معماري اسلامي ايران، ويلبر، ترجمهء دكترفريار، ص 158- 159 ، تهران 1346 ش.

7- نقل به تلخيص از جغرافياي تاريخي گيلان ، مازندران ، آذربايجان  از نظر جهانگردان، ترجمه ء ابوالقاسم طاهري، ص 82- 83 ، تهران 1347 ش.

8- نقل به تلخيص از معماري اسلامي ايران در دورهء ايلخانان، تاًليف ويلبر، ترجمهء دكتر عبدالله فريار، ص 161 ، تهران 1346 ش. ويلبر مي نويسد:« ممكن است اين درگاهها همه در ديوار چپ در جلو، يعني انتهاي باز ايوان قرار داشته اند.»

9- مقالهء تبريز، مندرج در مجلهء معلم امروز، شمارهء 5 ، تبريز 1335 ش.

10- سفر نامهء شاردن، ج2 ، ص 404 ، تهران 1335 ش.

11- ص 107، چاپ تهران 1323 ه.  ق.

 

 

منبع:

نقل از آثار باستاني آذربايجان

صنايع دستي آذربايجان

 

معرفي صنايع دستي آذربايجان شرقي

استان 

آذربايجان شرقي  يكي از كانون هاي صنايع دستي ايران محسوب مي شود. در اين استان انواع فرش، قاليچه، جاجيم ، خورجين، گليم، شال، گليمچه، ظروف سفالي و سراميك، اقسام سبد حصيري ، پارچه هاي پشمي و ابريشمي، سوزن دوزي، نقره سازي، قلاب بافي، حوله و پتوبافي، مفرش ( هر چيز گستردني ) بافي، كفاشي و كفش دوزي و... موارد عمده صنايع دستي را تشكيل مي دهند.

صنايع دستي برجسته استان شامل قالي بافي، گليم بافي، هنرهاي چوبي ( خاتم، معرق، منبت و سبد و حصير بافي)، دستبافت هاي سنتي ( پشمي، ابريشمي، جاجيم بافي)، چاپ هاي سنتي ، شيشه گري، سفال گري، فلزكاري ( قلم زني، حكاكي و مليله دوزي) ، رودوزي ها( سوزن دوزي، پته دوزي، شكمه دوزي و گلابتون دوزي) ، نمدمالي، كتاب آرايي ( مينياتور، تذهيب ) است. در اينجا به معرفي تعدادي از انواع هنرهاي دستي رايج در آذربايجان شرقي مي پردازيم.

قالي بافي

 

معرفي صنايع دستي آذربايجان شرقي

به استناد منابع بسيار، در قرن سوم هجري ، 

آذربايجان  از بزرگترين مراكز بافت قالي و زيلو بود. در دوره سلجوقيان و ايلخانيان هنر قالي بافي در آذربايجان رواج كامل داشت و بر مبناي مينياتورهاي نسخ خطي خمسه نظامي اثر قاسم علي و برخي آثار ديگر كه بيشتر نقوش قالي و طرز بافت آن را نمايش مي دهند، آشكار مي شود كه قالي بافي در دوره تيموريان و سپس در دوره صفويه سير تكاملي خود را طي نمود و نقوش جديدي چون سجاده اي، گل و بوته، ترنج و لچك، حيوانات، خصوصاً نقش گل شاه عباسي متداول گرديد و تنوع رنگ ها و استفاده از ابريشم، ظرافت و زيبايي و كيفيت قالي ها را تا حد قالي پرده نما، بالا برد. نمونه هاي چنين فرش هايي هم اكنون در بسياري از موزه هاي دنيا در معرض نمايش قرار دارد.

تبريز از مراكز عمده قالي بافي ايران است و از زمان جانشينان هلاكوخان مغول و پس از آن ، مركز داد و ستد قالي بوده است. در دوره صفوي نيز قالي هاي بسيار نفيس در آذربايجان بافته مي شد.

از اين رو به جرئت مي توان گفت كه حفظ و احياي هنر قالي بافي در ايران مرهون هنرمندان قاليباف و بازرگانان آذربايجان است. امروز هم آذربايجان يكي از مراكز مهم توليد انواع قالي در ايران است و بافتن انواع قالي در بيشتر شهرها و روستاهاي آذربايجان رواج كامل دارد و قاليبافي از صنايع دستي مهم استان محسوب مي شود.

توليدات اين هنر از نظر صادرات اهميت بسيار دارد و يكي از اقلام صادراتي عمده ايران را تشكيل مي دهد. اين امر موجب اشتغال نيروي عظيم انساني نيز شده است. صنعت قاليبافي در سراسر استان به صورت كارگاهي در مناطق شهري ، و تك بافي تقريباً در اغلب روستاهاي آذربايجان رواج دارد و هر ساله تعداد قابل توجهي از انواع قالي و قاليچه در طرح ها و نقش هاي متنوع و بافت هاي گوناگون به بازارهاي داخلي و خارجي عرضه مي شود.

آيين هاي مذهبي

 

چگونگي برگزاري مراسم نوروز و آيين هاي مذهبي در آذربايجان شرقي

در طول يك سال قمري به مناسبت هاي مختلف ، مراسم سوگواري، جشن هاي مذهبي و آيين هاي گوناگون در نقاط مختلف 

آذربايجان شرقي  برگزار مي شود. در اينجا فقط به ذكر عناوين اين مراسم اكتفا مي كنيم:

 

 مراسم دهه محرم  و سوگواري ها

- تشكيل دسته جات شاخسِي واخسِي ( شاه حسين، واي حسين)

- تشكيل دسته جات سينه زني و زنجيرزني و نوحه خواني در مساجد و تكايا

- قمه زني صبح روز 

عاشورا  ( امروزه ممنوع است)

- شبيه خواني يا تعزيه،

- شمع سوزي در مساجد در بعد از ظهر روز تاسوعا

- طشت گذاري جهت سيراب كردن عزاداران با انواع شربت ها و اطعام

- گـِل مالي بر سر و روي خود در روز عاشورا

- جوش زدن عَـلَم ؛ يعني علم را مي چرخانند ؛ لنگرهايي كه علم موقع حركت به سوي كسي پيدا مي كند نشانه ي برآورده شدن حاجت آن شخص است

- قفل زني ؛ يعني آويختن قفل از پوست بدن

- ذغال مالي بر صورت به منظور نشان دادن پريشان حالي

- تزيين اسبي به نشانه اسب امام حسين(ع)

- اداي نذر، و سياه پوشيدن در طول ماه محرم

- مراسم روز سوم و چهلم ( 

اربعين  حسيني) عاشورا

- مراسم 

شب هاي قدر  و احياء شب نوزدهم ضربت خوردن حضرت علي (ع) و 21 رمضان هنگام شهادت آن حضرت 

- و نيز 28 صفر مراسم سالروز 

رحلت حضرت محمد (ص). 

 

جشن هاي مذهبي

- جشن 

ميلاد حضرت محمد  (ص)، حضرت فاطمه (س) و حضرت علي  (ع) و اداي سفره هاي نذري

- جشن نيمه شعبان ، روز ميلاد امام زمان (عج)

- مراسم 

ماه مبارك رمضان  و آدابِ گرفتن روزه 

- مراسم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان و عيد فطر

- نماز جماعت 

عيد فطر 

- مراسم 

عيد قربان،  و ترتيب تقسيم گوشت قرباني

- مراسم 

عيد غدير خم  ، روز تعيين حضرت علي (ع) به ولايت و جانشيني پيامبر (ص)

- مراسم عيد سعيد مبعث 

 

كتاب سيماي ميراث فرهنگي استان آذربايجان شرقي

جشن هاي نوروزي

بيشترين نوروز خواني ها به «ساياچي ها» اختصاص داشت.آنها در گشت و گذار خود از روستايي به روستايي ديگر و از شهري به شهري ، مژده ي آمدن 

بهار  را مي دادند.

تدارك رسيدن نوروز از اوايل اسفند با 

خانه تكاني  آغاز مي شود. تميز كردن و شستن تمام وسايل و سفيد كردن خانه ها ، نشان از تغيير اساسي دارد، تغييري كه مردم بدان باور دارند.

گذشته از خانه تكاني مي توان به 

سمنو پزي، سفره هفت سين ، آب چهل ياسين، ديد و بازديد و سيزده به در  اشاره كرد. در تمام اين الگوها دو نماد سبزه و آب حضور دارند كه با نشانه هاي ديگر، به ويژه نشانه هاي مذهبي تكميل مي گردند.

سمنو غذايي مقدس است و وقت پختن آن زنان بدون وضو حضور نمي يابند. پس از پختن، سمنو را يك شب مي گذارند بماند تا حضرت فاطمه (س) نقش پنجه خود را بر آن اندازد و سمنو را متبرك كند.

در بيشتر مناطق به ويژه در گذشته، در سفره ي نوروز خوراكي هايي چون ماست دست نزده، برنج سفيد پخته ( و گاه خام)، گوشت و اساساً غذاهايي مي گذارند كه نشاني از بركت و محصول خوب باشد. در كنار اين غذاها، نمادهايي مانند آينه، تخم مرغ، سمنو، سبزه، شيريني، و آب چهل ياسين مي گذارند، يعني تركيبي از بركت و باروري.

در بعضي از مناطق آذربايجان شرقي، مردم كاسه يا كوزه اي آب را برداشته و نزد روحاني محل مي برند. اين روحاني بر آن آب، چهل بار سوره ياسين مي خواند و بر آن فوت مي كند. سپس اين آب متبرك را بر گوشه و كنار خانه، به ويژه بر دام ها و محصولات مي ريزند و به كودكان مي دهند. اين آب علاوه بر آن كه بركت و باروري را زياد مي كند و شفابخش است، از ازدياد جانوران اهريمني مانند مار و عقرب نيز جلوگيري مي كند. گاه در اين آب زعفران مي ريزند و در اين صورت هر يك از افراد خانواده ليواني از آن را مي خورند.

از بيست روز مانده به عيد، غلاتي مانند گندم، جو يا بعضي از حبوبات را سبز مي كنند و بر سفره ، غله سبز شده را قرار مي دهند.

بعد از تحويل سال، كوچك ترها به ديدن بزرگ ترها مي روند، عيد مباركي مي گويند و عيدي مي گيرند. ديد و بازديدها تا روز سيزدهم به طول مي انجامد. در اين روز، همه به صحرا مي روند و به جشن و شادي مي پردازند. در اين روز همه ي سبزه ها به آب انداخته مي شود. دخترها نيز در كنار سبزه ها با آرزوي 

ازدواج ، سبزه اي گره مي زنند.

در آيين هاي نوروزي ، در گذشتگان نيز جاي خود را دارند؛ مردم پس از تحويل سال، نخست به گورستان مي روند و سپس به ديدن كساني مي روند كه عزيزي را به تازگي از دست داده و عزادارند.

چند روز پس از عيد خوانچه هاي عيديانه آماده مي شود. در هر خوانچه پارچه، كفش و جوراب، شيريني، برنج خام و ... قرار دارد. اين خوانچه ها، براي دختر خانواده كه به تازگي به خانه شوهر رفته و نيز براي عروس خانواده كه هنوز به خانه شوهرش نيامده، فرستاده مي شود. همچنين مرسوم است كه كودكان صبح روز 

عيد ، كيسه كوچكي در دست بگيرند و به بازديد خانه هاي اقوام و آشنايان بروند. صاحبخانه ها نيز چيزهايي از قبيل تخم مرغ رنگ كرده ، گردو، شيريني و ... و گاه مقداري پول و جوراب به آنها مي دهند. در روستاها معمولاً كودكان به در خانه ي تمام اهالي مي روند و عيدي مي گيرند.

چهارشنبه سوري

چهار آتش افروزي در چهار چهارشنبه به عدد رمزي چهار اشاره دارد. فيثاغورث عدد چهار را اصل و ريشه طبيعت جاودان مي داند. چهار طبع انساني، چهار عنصر حيات ، نشان از وجهي مهم و مثبت دارند كه اگر چه به تدريج شكل گرفته، اما امر واحدي است.

بنابراين عدد چهار در اين آيين، حكايت از چهار وجه طبيعت دارد كه به تدريج عنصري واحد يعني طبيعت، سال، مكان يا هر پديده چهار وجهي را مي سازند. به اين ترتيب كه اولين چهارشنبه منسوب به باد است و در آن نيز باد مي آيد. دومي خاك، سومي آتش و سرانجام آب كه در اين زمان از يخ بستن خاك كاسته مي شود و زمين نفس مي كشد. صبح آخرين چهارشنبه سوري مردم بر سر آب رفته و از روي آن مي پرند و مي خوانند:

آتيل ماتيل چرشنبه( عاطل و باطل شود چهارشنبه)

بختيم آچيل چرشنبه(بختم بازشود چهارشنبه )

اگر آب را نماد باروري بدانيم، آخرين چهارشنبه اسفند با باروري طبيعت همراه است. در روستاها معتقدند كه چهارشنبه آخر سال، «چرشنبه خاتون» است. به همين دليل زنان بالاي اجاق خوراك پزي با آرد شكل زني زيبا را مي كشند و زير آن يك آينه و شانه مي گذارند تا وقتي چهارشنبه خاتون آمد سرش را شانه بزند. چهارشنبه خاتون تأكيدي بر بارور شدن زمين در آخرين روزهاي اسفند است. در ميان مردم 

آذربايجان شرقي ، هر يك از چهارشنبه ها نامي دارند.

مفصل ترين مراسم ، متعلق به آخرين چهارشنبه سوري است كه در آن شب حتماً برنج سفيد پخته و به همراه آجيل و شيريني بر سفره مي گذارند. پسران جوان يا نوجوان شالي برداشته و از سوراخ بالاي بام خانه ( كه عمدتاً براي تعويض هوا و خارج شدن دود تنور تعبيه شده) شال خود را پايين مي اندازند. صاحبخانه نيز به فراخور حال خود، مقداري آجيل، شيريني يا تخم مرغ در گوشه شال مي بندد تا پسر آن را بالا بكشد. چنانچه پسر، خواهان دختر خانواده باشد، شال را بالا نمي كشد. چنانچه خانواده ي دختر راضي باشد، نشانه اي از دختر را به شال مي بندند.

رسم شال اندازي در بيشتر نقاط آذربايجان رايج بود و هنوز هم در بعضي از روستاها انجام مي شود.

صبح آخرين چهارشنبه ، زنان بر سر رود يا چشمه رفته ، كوزه ها را پر از آب مي كنند. آنها خود زودتر ازهمه از روي آب مي پرند، گاه دام ها را براي گذشتن از آب به سرچشمه يا رود مي برند. از آبي كه از آنجا آورده شده، براي خمير كردن ، روشن كردن سماور و يا پختن غذا استفاده مي شود.

از جمله مراسم ديگري كه در اين روز معمول است، فرستادن خوانچه اي از ميوه و شيريني براي عروس خانواده است. در شب چله نيز خوانچه اي نظير همين فرستاده مي شود.

خوردن هفت دانه ي روغني، شيريني يا غله نيز از مراسم رايج مربوط به چهارشنبه سوري در آذربايجان شرقي است. درست كردن هفت نوع خوراكي شيرين ( هفت لون) در اين روز معمول است. در بعضي نقاط، شيريني گلابيه، گردو، بادام، پسته، ميوه، سيب، پرتقال و نخود و كشمش ، تركيب هفت لون را تشكيل مي دهند.

دو رسم جالب در آخرين چهارشنبه سال در 

آذربايجان شرقي  ديده شده كه حاوي نكات رمزي و نمادين بسيار است. در روستاي قوريجان، زنان داخل پوست گردو، شمع روشني مي گذارند و آن را روي آب به صورت شناور رها مي كنند. در همان حال پسراني كه نيت كرده اند، صبح زود در آب شنا مي كنند. دومين رسم به عشاير كليبر برمي گردد. آنها در چهارشنبه سوري ، صبح زود در دو نقطه مقابل يكديگر با فاصله اي نه چندان زياد از هم ، آتش بزرگي بر مي افروزند و دام هايشان را از ميان دو آتش عبور مي دهند. پس از آن از آبي كه از نهر آورده اند به حيوان ها مي دهند.

 

 

كتاب سيماي ميراث فرهنگي استان آذربايجان شرقي

فرهنگ عامه

مردم آذربايجان مردمي اصيل هستند. آنها در دوستي ثابت قدم، در برابر مشكلات شجاع و مقاوم ، و به غيرت شهره اند. از جمله خصلت هاي اين مردم مهمان نوازي، سلحشوري، آزادمنشي، راستگويي، مرزداري و پايبندي به اعتقادات مذهبي است.

يكتاپرستي و 

ايمان به پروردگار  در اعماق دل و روح مردم اين سامان ريشه دارد و احساسات وطن دوستي آنان در تمام ادوار تاريخ ضرب المثل بوده است.

قيام هاي مكرر اهالي تبريز در هنگام جنگ هاي عثماني و دولت استبدادي روسيه تزاري سرشار از فداكاري ها و جانبازي هاي شگفت انگيزي است كه در تاريخ ، جاودان خواهد ماند.

«حسينقلي كاتبي» در كتاب « آذربايجان و وحدت ملي» مي نويسد:« طرز معاشرت، برخورد اجتماعي، تعارفات، طرز برگزاري جشن هاي ملي و مذهبي مثل 

مراسم نوروز  و چهارشنبه سوري و سيزده به در ، عيد غديرخم ، ميلاد مولي علي (ع) ، رسوم مهماني و عروسي، تعزيه و عزاداري و غيره در تمامي سرزمين ايران يكسان اجرا مي شود. از ديگر ويژگي هاي ايراني در اخلاق ملي مثل مهمان نوازي، ادب و احترام و خوش سلوكي و حسن معاشرت در ميان عموم ايرانيان از خراساني و آذربايجاني و كرماني و كرد و بلوچ يكسان است».

آيين ها و جشن هاي ملي

 

شب چله ؛ شب چله طولاني ترين شب سال محسوب مي شود و مراسم آن اغلب نوعي شب نشيني فاميلي و دوستانه است. در اين شب نشيني انواع خوراكي هاي زمستاني يعني خشكبار و شيريني خورده مي شود. خوردن ميوه هاي بهاره و تابستاني كه به ترفندهاي مختلف تا اولين شب زمستان نگهداري شده اند، به نوعي اصرار بر وجود بهار و تابستان گرم و پر بركت است. پختن برنج سفيد نيز در شب چله ي بزرگ يا يلدا نوعي جادوي سفيد براي سفيد روزي و نيكبختي در زمستان سياه و سرد به شمار مي رود.

بيشترين مراسم زمستاني به چله كوچك مربوط مي شود كه سخت ترين و سردترين روزهاي زمستان را در بر مي گيرد. در بيشتر روستاها و گاه مناطق شهري آذربايجان شرقي، آيين هاي مشتركي در اين خصوص وجود دارد. بر افروختن آتش بر پشت بام ها و گاه تيراندازي يا سر و صدا كردن ، معمول ترين و رايج ترين آداب مربوط به چله كوچك است. گمان بر اين است كه با افروختن آتش و سر و صدا، پيرزن سرما يا «قاري نَـنـَه» ترسيده و فرار مي كند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

X