تاريخچه چلوكباب
مورخين و جهانگردان اروپايي كه در دوران صفويه از ايران ديدن كرده اند درباره چلوها، پلوها، ترشي ها و مرباها كه در ايران طبخ مي گرديده است مطالب بسيار زيادي نوشته اند ولي هرگز راجع به چلوكباب حرفي به ميان نيامده است. به احتمال زياد بر اساس مطالبي كه توسط ميرزا محمدرضا معتمدالكتاب نويسنده كتاب تاريخ قاجاربيان شده است. به دستور شخصي ناصرالدين شاه كه اصليتي قفقازي داشته است و بر اساس نوع كبابي كه در آن منطقه طبخ مي شده، كه توسط آشپزان ناصرالدين شاه بعد از مدتي تغيير شكل داده شده و به صورت امروزي در آمده است.
بر اساس داستاني كه توسط دوستعلي خان معيرالممالك از نوادگان ناصرالدين شاه نقل شده است، حكايت از آن دارد كه ناصرالرين شاه ۸۷ همسر داشته است كه ۴ نفر از آنها رسمي بوده اند و بقيه صيغه. هنگاميكه يك روز جمعه شاه قصد زيارت از حضرت عبدالعظيم در شهرري داشته است، پيشخدمت هاي او مجبور بودند روز پنجشنبه به آن منطقه بروند و در حدود۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ كباب را بر اساس دستور شاه براي خود او و ۱۰۰۰ همراه و خدمه و همسرانش آماده كنند و كبابها نيز هميشه همراه با سبزي خوردن و پياز سرو مي شده است.
در تاريخ راجع به چلوكباب و تاثير آن در سياست نيز مطالبي يافت مي شود. در سال ۱۳۲۴ هنگاميكه قيمت قند وارداتي از روسيه بالا رفت و علت آن نيز جنگ بين روسيه و ژاپن بوده است علاءالدوله، هاشم قندي و اسماعيل خان را كه جزء تجار قند بودند، قند را به ايران وارد مي كردند و قيمت قند را بالا برده بودند احضار كرد و مشغول مذاكره با آنها شد ولي بعد از يكي صحبت علاءالدوله كه مسئول وقت تهران بود دستور داد تا آنها را شلاق بزنند هنگاميكه مي خواستند آنها را شلاق بزنند پسر هاشم قندي پيش علاءالدوله آمد و خواست تا او را به جاي پدرش شلاق بزنند و علاءالدوله دستور داد تا او را ۵۰۰ ضربه شلاق بزنند.
وقتيكه موقع نهار خوردن فرا رسيد علاءالدوله بلافاصله دستور توقف شلاق زدن را داد و به سه متهم گفت هنگام شلاق زدن بايد شلاق بخوريد و هنگام نهار بايد نهار بخوريد و الان چون چلوكباب حاضر است پس بايد چلوكباب بخوريم و بعد از غذا بقيه شلاقها را بايد بخوريد.
در دوره مشروطه نيز هنگاميكه يكي از مشروطه گرايان در تبريز مشغول سخنراني بوده است يكي از افرادي كه چلوكبابي داشته است مي پرسد مشروطه يعني چه؟ سخنران مي گويد مشروطه يعني چلوكباب ارزان و سپس با دستش طول كباب را نشان مي دهد و مي گويد كبابي به اين طول خواهد بود و سپس بازويش را نشان مي دهد و قطر كباب هم به اندازه قطر بازوي من خواهد بود.
قديمي ترين چلوكبابي كه در تهران تاسيس شده است در حدود ۱۲۰ سال پيش بوده است.
اعتمادالسلطنه در نوشته هايش نقل مي كند و مي نويسد اولين چلوكبابي نامش نايب بوده است كه در بازار تهران قرار داشته است و شبيه رستورانهاي اروپائيان غذا را بر روي ميز سرو مي كرده است. ولي اسناد ديگري نيز موجود مي باشد كه اولين چلوكبابي در تبريز نزديك مرز با قفقاز تاسيس شده بوده است. پيشخدمتهاي رستوران نايب درآن زمان برنج ها را به صورت هرم در بشقابها قرار مي دادند و همراه آن تكه كره اي نيز سرو مي شده است. پيشخدمت ها يكي يكي برنجها را بر سر ميزها مي بردند و بلافاصله نفر بعدي كباب ها را با سيخ در بشقابها قرار مي داده است. در آن زمان هر نفر مي توانسته هر چند تا مايل بوده است كباب بخورد و مبلغي كه از مشتريان گرفته مي شده است يكسان بوده است و فرقي بين كسي كه يك سيخ كباب خورده و چهار يا پنج سيخ نبوده است!
چلوكباب نايب يكي از قديمي ترين چلوكبابي هاي تهران بوده است. اين چلوكبابي توسط دكتر حسين يزدان منش كه داراي مدرك دكترا در رشته جامعه شناسي از فرانسه مي باشد اداره مي شود و غذاهايي كه در آن ارائه مي شود بسيارخوشمزه هستند. دكتر يزدان منش عقيده دارد كه داشتن يك رستوران شناخته شده كه مردم به آن اعتماد دارند از داشتن مدرك دكتراي جامعه شناسي كمتر نيست.
در سالهاي اخير نيز كباب برگ و كوبيده در سايز بزرگ كه بزرگتر از اندازه استاندارد است تب زيادي پيدا كرده است كه چلوكباب پهلواني جزوء اولين مكانهايي بود كه كبابهايش بزرگتر از اندازه عادي بوده است و مي توان به عنوان بنيانگذار اين نوع كبابها از آن نام برد.
مالك يكي از معروفترين چلوكبابي هاي تهران كه نامش چلوكباب شمشيري بوده حاج حسن شمشيري نام دارد كه در قسمت شرقي سبزه ميدان قرار داشت و در زمان رضاشاه تاسيس شده بود. بعدها اين چلوكبابي به يك ساختمان ۴ طبقه منتقل شد كه طبقه اول آشپزخانه بود طبقه دوم مخصوص مغازه دارها و بازاريان و افراد مجرد و طبقه سوم و چهارم براي خانواده ها و مقامات درنظر گرفته شده بود. هر طبقه با آئينه هاي زيادي تزئين شده بود و خود آقاي مشيري بر طبقات سوم و چهارم شخصا نظارت مي كرد.
از ساعت ۱۱ صبح بوي كباب و برنج كه در چلوكباب شمشيري پخته مي شد فضاي آن اطراف را پر مي كرد و رهگذران را براي خوردن چلوكباب را تحريك مي كرد. چلوكبابي كه در شمشيري ارائه مي شد شامل يك بشقاب برنج همراه با كره و دو عدد كباب بوده است.
آقاي شمشيري از ياران وفادار و حاميان صنعت ملي شدن نفت توسط دكتر مصدق بوده است و در اين زمينه نيز در سال ۱۳۲۰ با پرداخت مبلغ يك ميليون ريال (كه مبلغ زيادي در آن زمان بوده است) جهت خريد اوراق قرفه و حمايت از ملي شدن صنعت نفت اقدام مي كند . بعد از كودتاي ۲۸ مرداد و دستگير شدن مصدق توسط زاهدي شمشيري نيز دستگير مي شود و به جزيره خارك تبعيد مي شود. هم زنداني او در خارك كه نامش كريم كشاورز مي باشد در خاطرات شخصي اش نوشته است كه شمشيري متعهد شده بود كه بهترين كباب كوبيده و برگ را به هم سلولهايش بدهد كه متاسفانه اين شانس را نداشت به اين گقته اش جامه عمل بپوشاند. درباره چلوكباب شمشيري و كبابهايش توسط بسياري از نويسندگان و داستان نويسان نوشته هاي زيادي به تحرير در آمده است و در اين نوشته ها از چلوكباب شمشيري به عنوان يكي از قديمي ترين و خوشمزه ترين كباب در ايران نام برده شده است.
در حال حاضر نيز بسياري از چلوكبابي ها نام شمشيري را براي خود انتخاب مي كنند كه تداعي كننده كسبيت بالاي چلوكباب آنها مي باشند. بسياري از آنها نيز معتقد هستند كه آشپز شمشيري بوده اند اما در حقيقت خود آقاي شمشيري در حدود ۳۰ سال پيش فوت كرده است و آشپز او نيز سن زيادي داشته است كه مي تواند تا امروز مشغول كار باشد و شايد هم چون كسي او را نمي شناسد از دنيا رفته باشد. تنها نكته اي كه ممكن است باشد اين است كه افرادي در چلوكبابي هاي ديگر مشغول بكار شده اند و مدعي بوده اند كه آشپز چلوكبابي شمشيري مي باشند.
اعتمادالسلطنه وزير انتشارات ناصرالدين شاه و رئيس دفتر مترجم در آن زمان براي پرداخت بهترين چلوكباب كه توسط چلوكبابي نايب ارائه مي شد بين ۳ تا ۵ ريال آن زمان پرداخت كرده است.
همچنين در سال ۱۲۹۵ عبداله بهرامي معاون اداره امنيه تهران (پليس امروزي) بيشترين مبلغي كه براي هر وعده چلوكباب پرداخت مي كرده است ۴ تا ۵ ريال بوده است. حدود سي سال قبل در سال ۱۳۲۰ روزنامه اطلاعات براي يك پرس چلوكباب مبلغ ۵ ريال دريافت مي شده است كه شامل كباب برگ بزرگ، كره ۳۳۰ گرم برنج پياز و نان مي بوده است. در همان زمان چلوكباب كوبيده مبلغ ۴ ريال قيمت داشته است.
در بين سالهاي 1335-۱۳۳۰ يك كباب كوبيده ۵/۳ ريال در تهران قيمت داشته است ولي در شهرهاي ديگر دو عدد كباب همراه با نان و كوجه فرنگي كباب شده كه شكل يك پرس كامل را دارد ۸ ريال قيمت داشته است. اگر ليموناد يا نوشابه نيز همراه غذا صرف مي شده است بين ۲ تا ۴ ريال نيز پرداخت مي شده است. بنابراين با پرداخت ۱۰ تا ۱۲ ريال كاملترين غذا را يك فرد مي توانست بخورد.
در آن زمان بود كه از آب كباب براي خوشمزه كردن كبابها استفاده مي شد و توسط چلوكبابي ها با بوي آب كباب كه بر روي زغال مي ريختند مشتري هاي زيادي را گرسنه مي كردند. در سال ۱۳۵۲ چلوكباب برگ همراه با كره و گوجه فرنگي كباب شده و پياز و سماق مبلغ ۶۰ ريال بوده است و اغلب افرادي كه سركار بودند و منزل نمي توانستند بروند، چلوكباب مي خوردند. دانشجويان كه درآمد بهتري داشتند معمولا جوجه كباب سفارش مي دادند كه قيمت آن ۱۲۰ ريال بوده است.
در آن زمان در چلوكبابي ها يك كاسه خيلي بزرگ قرار داشت كه در آن دوغ درست مي كردند و همراه با كباب به مشتري داده مي شد. يكي از موضوعاتي كه مدتها در بين مردم رايج بوده است در مورد چلوكباب اين بوده كه اگر پسري كه به سن بلوغ نرسيده بوي كباب به مشامش مي رسيد او بايد بلافاصله چلوكباب مي خورد در غير اين صورت قدرت مردانگي اش را از دست مي داد!!!
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بسياري از كبابي هايي داير شد كه فقط كباب با نان مي دادند و يك تنور دارند كه خودشان نان مورد نياز را درست مي كردند و كلمه نان داغ كباب داغ را بر روي تابلوهايشان نصب كرده اند.
امروز قيمت يك پرس چلوكباب بين ۷۰۰۰ ريال تا ۴۰۰۰۰ ريال مي باشد و كباب كوبيده ۲۵ ريالي بين 60۰۰ تا ۱۵۰۰۰ ريال قيمت دارد. با اينكه چلوكباب غذاي سنتي و محلي ايران است و زماني همه از آن استفاده مي كردند متاسفانه بايد گفت كه يك غذاي گرانقيمت به حساب مي آيد.
معروفترين چلوكبابي هايي كه در تهران وجود دارند عبارتند از:
نايب سعادت آباد، آبان، ولي عصر، خيابان وزراء، شاطرعباس، مدائن، البرز، ياس (كه هر دو شعبه توسط برادران ناصري اداره مي شود) رويال ونك، لوكس طلايي، آپادانا، اركيده، جوان و تبريز. بنابر اين چلوكباب يكي از خوشمزه ترين و لذيذترين غذاي ملي است كه در تمام دنيا معروف مي شود و همه با لذت و ولع اين غذا را مي خورند.
جواد فريفته آشپز مخصوص احمد شاه حدود ۸۰ سال پيش هنگاميكه مقيم پاريس شد اولين كسي بود كه چلوكباب را در خارج كشور ارائه كرد و نام چلوكبابي اش فريفته بود. همچنين احمد خان از ايرانياني كه درآلمان زندگي مي كرد، در زمان حكومت نازي رستوراني باز كرد و نامش را هيتلر گذاشت و افرادي كه هيتلر و نازي را قبول داشتند اجازه ورود به رستوران را داشتند.
در شهر لس آنجلس آمريكا يك چلوكبابي به نام نايب مي باشد كه اكثر ايرانيان مقيم آمريكا از مشتريان اين چلوكبابي مي باشند.
چلوكبابي ديگر پسودو (psceudo) چلوكباب مي باشد. هنگاميكه از مسئول آنجا سئوال شد چرا نام پسودوچلوكباب را انتخاب كرديد و چه معني مي دهد؟ گفت چلوكبابي كه در اينجا سرو مي شود با برنج ايراني است و از فيله تازه گوساله تهيه مي شود. هنگاميكه با گوشت گوساله كباب درست مي شود بهتر است نامش را استيك پلو بگذاريم تا چلوكباب. البته اين غذا چيزي شبيه چلوكباب واقعي است ولي صد درصد چلوكباب نيست.
بخاطر داشته باشيد هنگاميكه چلوكباب مي خوريد، اين غذاي ايراني را كه اكثريت مردم دنيا دوست دارند را با لذت تمام و غرور و افتخار ميل كنيد.
تَختِ جَمشيد يا پارسه نام يكي از شهرهاي باستاني ايران است كه ساليان سال پايتخت تشريفاتي امپراطوري ايران در زمان دودمان هخامنشيان بودهاست. باور تاريخدانان بر اين است كه اسكندر مقدوني سردار يوناني كه در ۳۳۰ پيش از ميلاد، به ايران حمله كرد و تخت جمشيد را به آتش كشيد و احتمالا بخش عظيمي از كتابها، فرهنگ و هنر هخامنشي را با اينكار نابود نمود. با اينحال ويرانههاي اين مكان هنوز هم در مرودشت ( گروه اينترنتي ارور ) در نزديكي شيراز مركز استان فارس برپا است و باستان شناسان از ويرانههاي آن نشانههاي آتش و هجوم را بر آن تاييد ميكنند.
اين مكان از سال ۱۹۷۹ يكي از آثار ثبت شدهٔ ايران در ميراث جهاني يونسكو است.
نام تخت جمشيد
نام تخت جمشيد در زمان ساخت «پارسَه» به معناي «شهر پارسيان» بود. يونانيان آن را پِرسپوليس (به يوناني يعني «پارسهشهر») خواندهاند. در فارسي معاصر اين بنا را تخت جمشيد يا قصر شاهي جمشيد پادشاه اسطورهاي ايران مينامند كه در شاهنامه فردوسي نيز آمدهاست.
چگونگي ساخت
قديميترين بخش تخت جمشيد بر پايهٔ يافتههاي باستانشناسي مربوط به سال ۵۱۵ پيش از ميلاد است. آنگونه كه در منابع متعدد و گوناگون تاريخي آمدهاست ساخت تخت جمشيد در حدود ۲۵ قرن پيش در دامنه غربي كوه رحمت، به عبارتي ميترا يا مهر و در زمان داريوش بزرگ آغاز گرديد و سپس توسط جانشينان وي با تغييراتي در بناي اوليه آن ادامه يافت. بر اساس خشت نوشتههاي كشف شده در تخت جمشيد در ساخت اين بناي با شكوه معماران، هنرمندان، استادكاران، كارگران، زنان و مردان بيشماري شركت داشتند كه علاوه بر دريافت حقوق از مزاياي بيمهٔ كارگري نيز استفاده ميكردند. ساخت اين مجموعه بزرگ و زيبا بنا به روايتي ۱۲۰ سال به طول انجاميد. فيلم موجود از اين اثر :
مكان و چگونگي سازه
كاخهاي تخت جمشيد در نزديكي رود كوچك پلوار كه به رود كر ميريزد ٬ بر روي سكوئي كه ارتفاع آن بين ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مردوشت است، بنا شدهاند در حالي كه طرف شرقي ان بر روي كوه رحمت است و سه طرف ديگر با ديوارهاي حافظ شكل داده شدهاند.ديوارهاي حافظ با توجه به شيب زمين تغيير ارتفاع ميدهند.
وسعت كامل كاخهاي تخت جمشيد ۱۲۵ هزار متر مربع است كه از بخشهاي مهم زير تشكيل يافته است:
1- كاخهاي رسمي و تشريفاتي تخت جمشيد (كاخ دروازه ملل)
2- سراي نشيمن و كاخهاي كوچك اختصاصي* خزانهٔ شاهي
3- دژ و باروي حفاظتي
پژوهشهاي باستانشناسي
اولين كاوشهاي علمي در تخت جمشيد توسط ارنست اميل هرتزفلد الماني در ۱۹۳۱ صورت گرفت.وي توسط مؤسسه خاورشناسي دانشگاه شيكاگو فرستاده شده بود.يافتههاي وي هنوز در اين موسسه نگه داري ميشوند. هرتزفلد معتقد بود دليل ساخت تخت جمشيد نياز به جوي شاهانه و باشكوه٬ نمادي براي امپراتوري پارس و مكاني براي جشن گرفتن وقايع خاص به خصوص نوروز بودهاست.به دلايل تاريخي تخت جمشيد در جايي كه امپراتوري پارس پايه گذاشته شده بود ساخته شدهاست.هر چند در زمان مركز امپراتوري نبودهاست.
معماري تخت جمشيد به دليل استفاده از ستونهاي چوبي مورد توجه قرار گرفتهاست.معماران تخت جمشيد فقط زماني از سنگ استفاده كردهاند كه بزرگترين سروهاي لبنان يا ساجهاي هند اندازههاي لازم براي تحمل سقف را نداشتهاند.در حالي كه ته ستونها و سر ستونها از سنگ بودهاند.
يكي از سرستونهاي پيشنهادي كه مورد تاييد قرار نگرفته بود به همين دليل در آن محل مدفون شده بود
پژوهشهاي باستانشناسي
اولين كاوشهاي علمي در تخت جمشيد توسط ارنست اميل هرتزفلد الماني در ۱۹۳۱ صورت گرفت.وي توسط مؤسسه خاورشناسي دانشگاه شيكاگو فرستاده شده بود.يافتههاي وي هنوز در اين موسسه نگه داري ميشوند. هرتزفلد معتقد بود دليل ساخت تخت جمشيد نياز به جوي شاهانه و باشكوه٬ نمادي براي امپراتوري پارس و مكاني براي جشن گرفتن وقايع خاص به خصوص نوروز بودهاست.به دلايل تاريخي تخت جمشيد در جايي كه امپراتوري پارس پايه گذاشته شده بود ساخته شدهاست.هر چند در زمان مركز امپراتوري نبودهاست.
معماري تخت جمشيد به دليل استفاده از ستونهاي چوبي مورد توجه قرار گرفتهاست.معماران تخت جمشيد فقط زماني از سنگ استفاده كردهاند كه بزرگترين سروهاي لبنان يا ساجهاي هند اندازههاي لازم براي تحمل سقف را نداشتهاند. در حالي كه ته ستونها و سر ستونها از سنگ بودهاند.
پلكانهاي ورودي سكو و دروازهٔ ملل
ورود سكو، دو پلكان است كه روبروي يكديگر و در بخش شمال غربي مجموعه قرار دارندكه همچون دستاني است كه آرنج خويش را خم كرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمين بلند كرده و در سينه خود جاي دهد. اين پلكانها از هر طرف ۱۱۱ پلهٔ پهن و كوتاه(به ارتفاع۱۰ سانتيمتر) دارند. بر خلاف عقيده بسياري از مورخين كه مدعي بودند ارتفاع كم پلهها به خاطر اين بوده كه اسبها نيز بتوانند از پلهها بالا بروند، پلهها را كوتاهتر از معمول ساختهاند تا راحتي و ابهت ميهمانان (كه تصاويرشان با لباسهاي فاخر و بلند بر ديوارهاي تخت جمشيد نقش بسته) هنگام بالا رفتن حفظ شود. بالاي پلكانها، بناي ورودي تخت جمشيد، «[دروازه بزرگ]» يا «[دروازه خشايارشا|دروازهٔ خشايارشا]» يا دروازه ملل، قرار گرفتهاست.
ارتفاع اين بنا ۱۰ متر است. اين بنا يك ورودي اصلي و دو خروجي داشتهاست كه امروزه بقاياي دروازههاي آن برجاست. بر دروازهٔ غربي و شرقي طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگي با سر انساني حجاري شده است. اين دروازهها در قسمت فوقاني با شش كتيبهٔ ميخي تزيين يافتهاند. اين كتيبهها پس از ذكر نام اهورامزدا به اختصار بيان ميكند كه: «هر چه بديده زيباست، به خواست اورمزد انجام پذيرفتهاست.»
دو دروازه خروجي يكي رو به جنوب و ديگري رو به شرق قرار دارند و دروازه جنوبي رو به كاخ آپادانا، يا كاخ بزرگ بار، دارد.
پلكانهاي كاخ آپادانا
كاخ آپادانا در شمال و شرق داراي دو مجموعه پلكان است. پلكانهاي شرقي اين كاخ كه از دو پلكان - يكي رو به شمال و يكي رو به جنوب - تشكيل شدهاند، نقوش حجاريشدهاي را در ديوار كنارهٔ خود دارند. پلكان رو به شمال نقشهايي از فرماندهان عاليرتبهٔ نظامي مادي و پارسي دارد در حالي كه گلهاي نيلوفر آبي را در دست دارند، حجاري شدهاست. در جلوي فرماندهان نظامي افراد گارد جاويدان در حال اداي احترام ديده ميشوند.
جزئيات حجاريهاي پلكان روبهشمال كاخ آپادانا كه نظاميان هخامنشي را نمايش ميدهد.
در رديف فوقاني همين ديواره، نقش افرادي در حالي كه هدايايي به همراه دارند و به كاخ نزديك ميشوند، ديده ميشود.
بر ديوارهٔ پلكان رو به جنوب تصاويري از نمايندگان كشورهاي مختلف به همراه هدايايي كه در دست دارند ديده ميشود. هر بخش از اين حجاري اختصاص به يكي از ملل دارد كه در شكل زير مشخص شدهاند :
كاخ آپادانا
كاخ آپادانا از قديميترين كاخهاي تخت جمشيد است. اين كاخ كه به فرمان داريوش بزرگ بنا شدهاست، براي برگزاري جشنهاي نوروزي و پذيرش نمايندگان كشورهاي وابسته به حضور پادشاه استفاده ميشدهاست.
اين كاخ توسط پلكاني در قسمت جنوب غربي آن به «كاخ تچرا» يا «كاخ آينه» ارتباط مييابد. كاخ آپادانا از ۷۲ ستون تشكيل شدهاست كه در حال حاضر ۱۴ ستون آن پابرجاست ته ستونهاي ايوان كاخ گرد ولي ته ستونهاي داخل كاخ مربع شكل ميباشد
كاخ تچركاخ تچر
تچر يا تچرا به معناي خانه زمستاني ميباشد.اين كاخ نيز به فرمان داريوش كبير بنا شده و كاخ اختصاصي وي بودهاست. روي كتيبهاي آمده : «من داريوش اين تچر را ساختم.»
اين كاخ يك موزه خط به شمار ميرود از پارسي باستان گرفته در اين كاخ كتيبه وجود دارد تا خطوط پهلوي بالاي ستونها از نماي جلوييهاي مصري استفاده شدهاست. قسمت اصلي كاخ توسط داريوش بزرگ و ايوان و پلكان سنگي جنوبي توسط خشايار شاه و پلكان سنگي غربي توسط اردشير دوم بنا شدهاست
كاخ هَديش
اين كاخ كه كاخ خصوصي خشايارشا بودهاست در مرتفعترين قسمت صفهٔ تخت جمشيد قرار دارد. اين كاخ از طريق دو مجموعه پلكان به كاخ ملكه ارتباط دارد. احتمال ميرود آتش سوزي از اين مكان شروع شده باشد به خاطر نفرتي كه آتنيها از خشايارشا داشتند به خاطر به آتش كشيده شدن آتن به دست وي. رنگ زرد سنگها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگها به خاطر حرارت است. اينجا مكان كوچكي بوده ۶*۶ ستون قرار داشتهاست. به خاطر ويراني شديدي كه شده اطلاعات زيادي در مورد اين كاخ در دسترس نيست خيليها از اينجا به عنوان كاخ مرموز نام بردهاند. هديش به معناي جاي بلند ميباشد و چون خشايار شاه نام زن دوم او هديش بودهاست نام كاخ خود را هديش ميگذارد اين كاخ در جنوبي ترين قسمت صفه قرار دارد و قسمتهاي زيادي از كف از خود كوه ميباشد
كاخ ملكه
اين كاخ توسط خشايارشا ساخته شدهاست و به نسبت ساير بناها در ارتفاع پايينتري قرار گرفتهاست. بخشي از اين كاخ در سال ۱۹۳۱ توسط شرقشناس مشهور، پرفسور ارنست اميل هرتزفلد، خاكبرداري و از نو تجديدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و ادارهٔ مركزي تأسيسات تخت جمشيد مورد استفاده قرار گرفتهاست.
ساختمان خزانهٔ شاهنشاهي
اين ساختمان كه شامل چندين تالار، اطاق و حياط تشكيل شدهاست با ديوار عظيمي از بقيهٔ تخت جمشيد جدا ميشود.
كاخ صدستون
وسعت اين كاخ در حدود ۴۶۰۰۰ مترمربع است و سقف آن بهوسيلهٔ صد ستون كه هر كدام ۱۴ متر ارتفاع داشتهاند، بالا نگه داشته ميشدهاست.
كاخ شورا
به اين مكان كاخ شورا يا تالار مركزي ميگويند. احتمالاً شاه در اينجا با بزرگان به بحث و مشورت ميپرداختهاست. با توجه به نقوش حجاري شده، از يكي از دروازهها شاه وارد ميشده و از دو دروازه ديگر خارج ميشدهاست. به اين دليل به اين جا كاخ شورا ميگويند كه در اينجا دوسر ستون انسان وجود داشته كه جاهاي ديگري نيست و سر انسان سمبل تفكر است.
آرامگاههاي شاهنشاهان
در فاصله ۶ و نيم كيلومتري از تخت جمشيد نقش رستم قرار دارد.در نقش رستم آرامگاهاي شاهنشاهاني مانند داريوش بزرگ ٫ خشايارشا ٫ اردشير يكم و داريوش دوم واقع است.آرامگاه پنجمي هم هست كه نيمه كاره باقي مانده و احتمالا متعلق به داريوش سوم است.
سرانجام تخت جمشيد
مجموعه كاخهاي تخت جمشيد، در سال (۳۳۰ پيش از ميلاد) به دست اسكندر مقدوني به آتش كشيده شد و تمام بناهاي آن به صورت ويرانه در آمد.از بناهاي بر جاي مانده و نيمه ويرانه، بناي مدخل اصلي تخت جمشيد است كه به كاخ آپادانا معروف است و مشتمل بر يك تالار مركزي با ۳۶ ستون و سه ايوان ۱۲ ستوني درقسمتهاي شمالي، جنوبي و شرقي است كه ايوانهاي شمالي و شرقي آن بهوسيله پلكانهايي به حياطهاي مقابل متصل و مربوط ميشوند. بلندي صفه در محل كاخ آپادانا ۱۶ متر و بلندي ستونهاي آن ۱۸ متر است. اينمجموعه در فهرست آثار تاريخي ايران و نيز در فهرست ميراث جهاني يونسكو به ثبت رسيده است.
سنگنبشتهها
سنگنبشتههاي داريوش بزرگ
* شش رَج به سه زبان چندين بار روي چهارچوبهاي اندروني كاخ داريوش، بالاي نگارههاي داريوش و همراهانش آمدهاست. «داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، پسر ويشتاسپ هخامنشي، كسي كه اين كاخ را ساخت»
* يك رَج به سه زبان روي پوشاك داريوش؛ هم اكنون در بخش نشانهاي نسكخانهٔ ميهني پاريس نهادهاست. «داريوش شاه بزرگ، پسر ويشتاسب هخامنشي»
* رَج به سه زبان، هجده بار روي رخبام پنجرهٔ همان اندروني كاخ داريوش بسامد شدهاست. «رخبام پنجره سنگي ساخته شده در كاخ داريش شاه»
* بيست و چهار رَج تنها به زبان پارسي باستان، روي ديوار جنوبي كاخ داريوش. ۰۱ اهورامزداي بزرگ، بزرگترين ِ بغان، او داريوش شاه را آفريد، او شهرياري را به او ارزاني داشت؛ بخواست اهورامزدا داريوش شاه است.
۰۲ داريوش شاه گويد: اين كشور پارس كه اهورامزدا به من ارزاني داشت، زيبا، دارنده اسبان خوب، دارندهٔ مردان خوب، به خواست اهورامزدا و نيز من داريوش شاه، از ديگري نميترسد.
۰۳ داريوش شاه گويد: اهورامزدا مرا ياري كند، با بغان خاندان شاهي و اين كشور را اهورامزدا از دشمن، از خشكسالي، از دروغ بپايد! به اين كشور نه دشمن، نه خشكسالي، نه دروغ بيايد؛ اين را من چون بخشايشي از اهورامزدا با بغان خاندان شاهي درخواست ميكنم. باشد كه اين نيكي را اهورامزدا با بغان خاندان شاهي به من بدهد.
* به زبانهاي ايلامي و اكدي هر كدام بيست و چهار رَج. نوشتهٔ پارسي باستان ندارد. ۰۱ من داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورهاي بسيار، پسر ويشتاسپ هخامنشي هستم. ۰۲ داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا اينها هستند كشورهايي كه من افزون بر مردم پارسي، از آنِ خود كردم، كه از من ترسيدند و به من باژ دادند: ايلام، ماد، بابل، ارابايه، آشور، مسر، ارمنيه، كبدوكيه، سارد، ايونيهايي خشكي و (آنها) كه كنار دريا هستند، و كشورهايي كه آن سوي دريا هستند، اسَگرتيا، پارت، زرنگ، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، ثتگوش، رخج، سند، گندار، سَكَ، مَكَ.
۰۳ داريوش شاه گويد: اگر اينگونه بينديشي «از ديگري نترسم» اين مردم پارس را بپاي؛ اگر مردم پارس پاييده شوند، از اين پس شادي پيوسته به دست اهورا بر اين خاندان فرو خواهد رسيد.
* سه زبانه، پارسي باستان ده رَج، ايلامي هفت رَج و اكدي هشت رَج، روي دو لوح طلايي و دو لوح سيمين كه هم اكنون در تهران نگهداري ميشوند. ۰۱ داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه كشورها، پسر ويشتاسپ هخامنشي. ۰۲ داريوش شاه گويد: اين است شهرياري كه من دارم، از سكاهاي آن سوي سغد، از آن جا تا كوش (اتيوپي)، از هند، از آن جا تا سارد، كه آن را اهورامزدا،؛ بزرگترين ِ بغان بر من ارزاني داشت. اهورامزدا مرا و خاندان مرا بپايد.
* سه زبانه هر زبان يك رَج، روي دستگيرهٔ دري از سنگ لاجورد ساختگي. «دستگيرهٔ در از سنگ گرانبهايي ساخته شده در كاخ داريوش شاه»
سنگ نوشتههاي خشايارشا:
* خداي بزرگ اهورامزدا است، كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه آدم را آفريد، كه شادي را براي آدم آفريد، كه خشايارشا را شاه كرد٬ يك شاه از بسياري٬يك فرماندار از بسياري.
* من خشايارشا٬ شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمينهاي دارندهٔ همه گونه مردم، شاه در اين زمين ِ بزرگِ دور و دراز. پسر داريوش شاه هخامنشي.
* شاه خشايارشا گويد: به خواست اهورامزدا اين دالانِ همه كشورها را من ساختم. بسيار (ساختمان) خوب ديگر در اين (شهر) پارس ساخته شد٬ كه من ساختم و پدر من ساخت. هر بنايي كه زيبا ديده ميشود ٬آن همه را بخواست اهورامزدا ساختيم.
* شاه خشايارشا گويد: اهورامزدا مرا و شهرياري مرا بپايد و آن چه را كه به دست من ساخته شده و آن چه را كه به دست پدر من ساخته شده، آن را اهورامزدا بپايد.
* شاه خشايارشا گويد: داريوش را پسران ديگري بودند٬ ولي چنان كه اهورامزدا را كام بود٬ داريوش٬ پدر من٬ پس از خود٬ مرا بزرگترين كرد. هنگامي كه پدر من داريوش از تخت كنار رفت٬ به خواست اهورامزدا من بر جايگاه پدر شاه شدم. هنگامي كه من شاه شدم٬ بسيار ساختمانهاي والا ساختم. آن چه را كه به دست پدرم ساخته شده بود٬ من آن را پاييدم و ساختمان ديگري افزودم. آن چه را كه من ساختم و آن چه كه پدرم ساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختيم.
* شاه خشايارشا گويد: پدر من داريوش بود؛ پدر داريوش ويشتاسب نامي بود. پدر ويشتاسب ارشام نامي بود. هم ويشتاسب و هم ارشام هر دو در آن هنگام زنده بودند٬ اهورامزدا را چنين كام بود٬ داريوش٬ پدر من٬ او را در اين زمين شاه كرد. زماني كه داريوش شاه شد٬ او بسيار ساختمانهاي والا ساخت.
هنرهاي معماري تخت جمشيد
يكي از هنرهاي معماري در تخت جمشيد اين است كه نسبت ارتفاع سر درها به عرض آنها و همين طور نسبت ارتفاع ستونها به فاصلهٔ بين دو ستون نسبت طلايي است. نسبت طلايي نسبت مهمي در هندسهاست كه در طبيعت وجود دارد. اين نشانگر هنر ابرانيان باستان در معماري است.
تاريخچه جواهرات ايران از زمان حكومت صفويه آغاز ميشود، زيرا تا قبل از صفويه، جواهرات گرانبهايي در خزانه دولتي وجود نداشته است و براساسنوشتههاي سياحان خارجي، پادشاهان صفوي بيشاز دو قرن (907 تا1148ق) دست به جمعآوري جواهرات زدند و حتي كارشناسان دولت صفوي جواهرات را از بازارهاي هند و عثماني و كشورهايي مانند فرانسه و ايتاليا خريداري ميكردند و به اصفهان، پايتخت حكومت، ميآوردند.
در پايان سلطنت شاه سلطان حسين و با ورود محمود افغان به ايران، خزاين دولت با حمله افغانها غارت شد و مقداري از آنها كه به وسيله محمود افغان به اشرف افغان منتقل شده بود، پس از ورود شاه تهماسب دوم به اصفهان، به چنگ نادر افتاد و از خروج آنها از ايران جلوگيري شد.
بعداً نادر براي پس گرفتن آن قسمت از جواهرات كه به هندوستان منتقل شده بود، نامههايي به دربار هند نوشت، اما جواب نامساعد شنيد. پس از لشكركشي نادر به هند (1158 ق)، محمدشاه گوركاني مبالغي نقدينه، جواهر و اسلحه تسليم نادر كرد. اما بخشي از اموال و خزايني كه نادر از هندوستان به دست آورده بود به ايران نرسيد و در راه بازگشت به ايران از ميان رفت. نادر پس از بازگشت به ايران، مقدار قابل ملاحظهاي از جواهرات را به رسم ارمغان براي امرا و حكام و شاهان كشورهاي همسايه فرستاد. همچنين مقداري از اشياي نفيس و مرصع را به آستان حضرت امامرضا (ع) تقديم كرد و مقداري را نيز به سپاه خود بخشيد. در 1160 ق، پس از قتل نادر، احمد بيگ افغان ابدالي، از سرداران نادر، دست به غارت جواهرات خزانه نادر زد. از جمله گوهرهايي كه از ايران خارج شد و هرگز بازنگشت، الماس معروف كوه نور بود. اين الماس در 1266 ق، به ملكه ويكتوريا اهدا شد.
در دوران قاجار مجموعه جواهرات جمعآوري و ضبط شد و تعدادي از جواهرات بر تاج كياني، تخت نادري، كره جواهرنشان و تختطاووس نصب گرديد.
در 1316 ش، قسمت عمده جواهرات به بانك ملي ايران منتقل گرديد و پشتوانه اسكناس و بعداً وثيقه اسناد بدهي دولت به بانك بابت پشتوانه اسكناس قرار گرفت. خزانه فعلي در 1334 ساخته و در 1339 با تأسيس بانك مركزي ايران افتتاح و به اين بانك سپرده شد.
اين موزه تا قبل از انقلاب فعاليت داشته و بعد از آن تعطيل و دوباره در 1369 براي عموم بازگشايي شد.
جواهرات مهم اين موزه الماس درياي نور، تخت طاووس يا تخت خورشيد، تخت نادري و كره جواهر نشان است.
موزه جواهرات ملي با مساحتي حدود 1000 مترمربع مجهز به سيستم ايمني است كه توسط آلمانيها ساخته است.
جواهرات شاخص موزه عبارتند از:
درياي نور كه درشتترين و زيباترين الماس برليان در ميان گوهرهاي سلطنتي ايران و يكي از گوهرهاي معروف جهان است. گفته ميشود اين الماس هزار سال پيش كشف و استخراج شده است. وزن آن اكنون هفت مثقال و 20 نخود، يعني در حدود 182 قيراط، و صورتي است، ولي پيش از تراش، زيادتر از اين بوده است. اين الماس توسط نادرشاه افشار، جزو هداياي محمد شاه گوركاني و غنايم جنگي از هند به ايران آورده شده و بعد از طي دورانهاي مختلف به دست شاهان قاجاريه رسيده است.
درياي نور تا زمان ناصرالدين شاه در وسط يكي از بازوبندهاي سلطنتي نصب ميشد، ولي در زمان او كه استفاده از بازوبند منسوخ شد، آن را به صورت پيش كلاه درآوردند و در قابي زرين با شير و خورشيد و تاج مرصع به 457 قطعه برليان ريز و عالي و چهار قطعه ياقوت قرار دادند. اين الماس برليان از دو سو تراش خورده و به شكل هرم مثلثالقاعدهاي است كه قاعده آن چهار سانتيمتر درازا و سه سانتيمتر پهنا دارد و دو سوي ديگر حدود دو سانتيمتر است. همه سطوح درياي نور صاف و يك نواخت است، جز يك سمت آن كه فتحعليشاه با كندن عبارت <سلطان صاحبقران فتحعليشاه قاجار 1244>، از ارزش آن كاسته است.
كره جغرافيايي
كره جغرافيايي از ديگر اشياي نفيس موزه است. وزن كره با پايههاي طلايي آن حدود 37/5 كيلوگرم و در روي آن 51366 قطعه جواهر گوناگون به وزن 3656/4 گرم نشانده شده است.
اقيانوسها و درياها زمردنشان و آسيا مرصع به ياقوت و لعل، ايران مرصع به الماس، اروپا مرصع به ياقوت، آفريقا مرصع به ياقوت سرخ و كبود و آمريكاي شمالي و جنوبي و استراليا مرصع به ياقوت و لعل است و خط استوا به وسيله الماس نشان داده شده و دو حلقه زرين ساده كه در روي آنها گلهاي الماس نشان نصب شده، به طور متقاطع كره را در ميان گرفته است.
بر روي كره القاب ناصرالدين شاه منبت و الماس نشان شده است. در اين كره، كوه دماوند با ياقوت درشتي مشخص و شهر تهران با ياقوت معروفي به نام اورنگ زيب نمايان است.
تاجماه
تاجماه جواهر ديگري است كه بعد از درياي نور، در ميان جواهرات سلطنتي خودنمايي ميكند. اين سنگ سفيد و خوش آب و رنگ بادامي شكل 112 قيراط وزن دارد و در وسط بازوبند سلطنتي بازوي چپ قرار داشت. اما بعدها به صورت دگمه يا بر روي سينه يا پيش كلاه نصب ميكردند و اينك به صورت پياده در خزانه جواهرات سلطنتي ايران نگهداري ميشود.
تاجكياني
تاجكياني تاجي است كه پادشاهان در مراسم تاجگذاري از آن استفاده ميكردند.
ايرانيان از دوره باستان تا كنون ، روز اول فروردين هر سال را نوروز مي نامند و در آن روز سرآغاز بهار طبيعت و دميده شدن روح حيات در كالبد طبيعت را جشن مي گيرتد. واژه نوروز از دو كلمه مجزا كه بر روي هم معناي «روز نوين» را مي دهند، تشكيل شده و اصل پهلوي آن، «نوك روج» يا «نوك روز» بوده، به معناي روزي كه آفتاب به برج حمل انتقال مي يابد. ابوريحان بيروني در تعريف نوروز مي گويد «نخستين روز است از فروردين ماه و از اين جهت روز نو نام كردند، زيرا كه پيشاني سال نو است و آنچه از پس اوست، از اين پنج روز، همه جشنهاست.»
مورخان و محققان معتقدند كه آريايي ها پس از مهاجرت به فلات ايران، سال را به دو قسمت تقسيم كردند كه هر يك با انقلابي شروع مي شد و دو جشن نوروز و مهرگان را سرآغاز اين دو انقلاب ناميدند.
اين عيد بزرگ كه يكي از مهم ترين ميراثهاي معنوي بر جا مانده ايرانيان در سراسر تاريخ است، طي ساليان اخير توسط بسياري از فرهنگ شناسان و تاريخ نويسان جهاني نيز مورد تحسين واقع شده است. عظمت اين عيد را از تخت جمشيد گرفته تا آثار ادبي و هنري گوناگون در همه جا مي توان يافت بطوري كه پس از ظهور دين جهاني اسلام و گسترش آن در ايران نيز با توجه به همخواني آيين نوروز با بسياري از اعتقادات اسلامي ، اين سنت ملي ايرانيان با فرهنگ اسلامي در هم آميخت و همچنان پايدار ماند.
مهمترين عمل يا مراسمي كه در روز عيد نوروز توسط ايرانيان مسلمان انجام مي شود، دعاي تحويل سال نو است. اين دعا آميخته اي از فرهنگ باستاني و آيين اسلامي است.
سفره هفت سين از ديگر ميراث باستاني نوروز است كه به قول محققان فلسفه اي باستاني-اسلامي دارد. آنان مي گويند كه عدد هفت مقدس است و ايرانيان باستان اين عدد را با هفت امشاسپند (هفت جاودانه مقدس) ارتباط مي دادند. علامه مجلسي نيز مي گويد «آسمان هفت طبقه و زمين هفت طبقه است و هفت مَلَك يا فرشته موكل بر آنند و اگر كسي موقع تحويل سال، هفت آيه از قرآن مجيد را كه با حرف سين شروع مي شود بخواند، از آفات زميني و آسماني محفوظ مي ماند.»
لازم به يادآوري است كه در ايران باستان، اين سفره را «هفت چين» مي گفته اند و پس از امدن اعراب به ايران و حاكم شدن فرهنگ و زبان عربي با توجه به عدم وجود حرف «چ» در زبان عربي، به سين تبديل شد. هفت عنصر سفره نيز عبارت بودند از : ماهي، شمع، آب، كتبا مقدس، سكه، گل بيدمشك و سبزه به عنوان عناصر اصلي و نمادهاي مذهبي و عناصر فرعي ديگري نيز مانند: سنجد، سماق، سنبل، سمنو، سيب، سركه، آينه، شيريني، تخم مرغ رنگ كرده و اسپند در سفره هفت سين مي گزاردند.
از ديگر آيين نوروز اينكه از دوره باستان مردم ايران در صبح نوروز به روي همديگر آب مي پاشيدند و امروز به شكل پاشيدن گلاب در آمده است. اما از مراسم كاملاً اسلامي نوروز هم كه توسط رهبران راستين اسلام به ما ايرانيان مسلمان سفارش و تأكيد شده، به جز دعاي هنگام تحويل سال نو، نماز عيد نوروز است كه مشتمل بر قرائت سوره حمد و سوره هاي قدر، كافرون، توحيد، فلق وناس مي باشد.
«ديويد وايت هاوس» امريكايي, نخستين باستان شناسي بود كه بندر «سيراف» را در جنوب ايران كشف كرد. او اين سرزمين را باشكوهتر و بسيار شگفتتر از افسانهها ميداند. تحقيقات او نشان داد تصوير تجارت دريايي ميان خليج فارس و خاور دور در سيراف خلاصه ميشود. متن پيام هاوس براي همايش بينالمللي سيراف به اين شرح است: «يكصد سال پيش، داستانهاي «سندباد بحري» براي كودكان نجوا ميشد. سندباد هفت سفر شگفتانگيز انجام داد. داستانهاي سندباد آميزهاي از اسطوره و افسانه است. افسانه كه به سان واقعيتهاي نيمه به ياد مانده است جلوه ميكند؛ اما در فراسوي اين افسانهها، حقيقتي نهفته است. نخستين تماس ميان خليج فارس و چين از راه دريا به سال 185 هجري اتفاق افتاد و بندر سيراف و مردمان بازرگان آن، بازيگران اين رويداد نيمه افسانهاي بودند و سخن من درباره كشف و دستاوردهاي كاوشهاي باستان شناسي آن است. گروهي از باستانشناسان بينالمللي با همياري همكاران ايراني براي هفت زمستان در سيراف دست به كار شدند. طولانيترين فصل، 14 هفته طول كشيد. كار با 200 كارگر و 20 نيروي متخصص آغاز شد. همه تلاشها و زمان صرف حفاري در سيراف شد. در سال 185 بندر سيراف, بندري پيشرفته بود. اين بندر در گذر زمان رشد و نمو بسيار كرد و «استخري» سده چهارم، آن را شلوغترين بندر خليج فارس توصيف كرد. اما پس از آن، تجارت راه دور از خليج فارس به درياي سرخ كشيده شد و سيراف فرو پاشيد و در واپسين دم حتي جايگاه آن نيز فراموش شد. زماني ساختمانهاي شهر، خاكستري يا قهوهاي، يك, دو يا سه طبقه بودند. طبقات زيرين, درهاي چندگانه داشتهاند. در طبقات بالايي، پنجرههاي گوناگون وجود داشت كه اندروني آنها با پرده يا كركرهاي چوبين آراسته ميشدند. سقفها نيز مسطح بودند. ساكنان سيراف همچون ديگر جامعههاي مسلمان سنتي از جهان برون سادگي را برميگزيدند و در اندرون ثروت خود را به رخ ميكشاندند. همه خانهها همنما بودند. اتاقها با ديوارهاي گچكاريشده سفيد و حاشيه و قابها آراسته به گچبري تزييني بودند. به علت آب و هواي خشك، تهيه آب آَشاميدني در بندر مشكل بود؛ از اين رو, سيرافيان ناگزير به استفاده از آب انبارها و آب چاه بودند؛ بنابر اين, خانههاي آبانباردار به ساكنان برجسته شهر تعلق داشت. چنين خانههايي بر بالاي رشتهاي برآمدگي كه بيشترين چشمانداز شهري قرار داشت. بلندترين و سردترين بخشهاي اين رشته برآمدگي با پنج اقامتگاه كاخوار اشغال شده بود. بزرگترين كاخ بيش از 150 متر طول، 45 متر عرض را ميپوشاند و حداقل 6 ساختمان را شامل ميشد. نخستين مسجد جامع سيراف حدود 185 تا 190 هجري ساخته شد. در بخش شمال شرقي و شايد غرب مسجد بازار، قلب بازرگاني سيراف وجود داشت. كوزهگران سيراف، سفالينهها را براي مصرف محلي و همچنين, براي صادرات ميساختند. بعضي از محصولات شاخص آن تا به شرق افريقا و پاكستان راه يافتند. شهر بندري سيراف نقش پايانهاي بينالمللي و صدور كالا را به سوي ايران زمين و ماوراي فلات ايران داشت. حدود سال 185 هجري اين شبكه بازرگاني به صورت چشمگيري گسترده شد. براي نخستين بار كشتيها از خليج فارس به سوي «چين» و «موزامبيك» بادبان كشيدند. تجار سيراف, وارث سنت كهن تجارت هند و شرق افريقا بودند. دستاورد كاوش در بنادر افريقايي و آسيايي شگفتانگيز بود. همه آنها در شبكهاي پيچيده بازرگاني جاي داشتند كه تجار جسور سيرافي را ثروتمندترين بازرگان دريايي كه تاكنون وجود داشتهاند، تبديل كرد.
هووَخشَترَه (دوره حكومت: ۶۲۵ تا ۵۸۵ پ.م.) تواناترين شاه ماد بود. هووخشتره اولين پادشاهي است كه يك سلطنت سراسري را در ايران تشكيل داد و ايران را به عنوان يك قدرت مهم جهان آن زمان مطرح كرد. نام هووخشتره پادشاه ماد را يونانيان به صورت (كياكسار) نوشتهاند كه در فارسي تلفظ فرانسوي آن يعني سياگزار Cyaxares را نيز زياد نوشته و بكار بردهاند. زندگينامه هووخشتره ارتش ماد را تجديد سازمان و نوسازي كرد و با نَبوپَلَّسَر شاه بابل متحد شد. براي استوارسازي اين اتحاد، دختر هووخشتره به نام امتيس به همسري پسر نبوپلسر يعني بختالنصر دوم درآمد. امتيس از زندگي در جلگه ميانرودان دلگير شد و براي كوههاي بلند ميهنش دلتنگي بسيار كرد. از اين رو بُختالنصر دوم به عنوان هديه براي همسرش دستور ساختن باغهاي معلق بابل را داد تا بلنداي ديوارهاي آن براي امتيس حكم كوهساران را داشته باشد. هووخشتره، در جواني، شكست پدرش، فرورتيش را در برابر آشوري ها ديده بود و از آن درس عبرتي آموخته بود. او فهميد كه براي مقابله در برابر آشوريان، مي بايست نيروي نظامي مجهزي تشكيل دهد. زيرا سربازاني كه رؤساي زمين دار جمع آوري مي كنند، هرگز از عهده ي سپاه منظم بر نمي آيند. از اين رو، بر آن شد كه سپاهي رزمي، مانند آشور، بنا كند. اين نيرو، مجهز به تير و كمان و شمشير و سواره نظام ماهر بود. هووخشتره، با اين نيروي نظامي، به سوي نينوا حركت كرده، آن شهر را محاصره كرد. اما پس از مدتي، به او خبر رسيد كه سكاها، به ايران هجوم آورده اند. او دست از محاصره برداشت و به مقابله با آنان شتافت. هووخشتره، در شمال درياچه ي اروميه، نبردي سخت با آنان كرد و از آنان شكست خورد. سكاها، 28 سال بر سرزمين ماد تسلط يافتند و هووخشتره، در اين مدت، مطيع آنان بود. سكاها، شهري به نام "سقز" در ايران بنا كردند و آن شهر را پايتخت خود قرار دادند. با گذشت زمان، هووخشتره، تصميم به بيرون راندن سكاها گرفت. او، فرمانده ي سكاها و سردارانش را به يك ميهماني دعوت كرد و همه ي آنان را يكجا مسموم كرد. سپس، لشكريان سكاها را از سرزمين ايران بيرون راند. چون از اين جهت، آسودگي خاطر فراهم شد، هووخشتره براي بار دوم، تصميم به نابودي آشوريان گرفت. هووخشتره و نبوپلسر توانستند با همياري، امپراتوري آشور را درهمشكسته و پايتخت آن يعني شهر نينوا را در ۶۱۲ پ.م فتح كنند. ساراگوس، چون در برابر مادها و آشوريان، تاب مقاومت نياورد، خود و خانواده اش را در آتش، سوزاند. سپس، شهر نينوا، با خاك يكسان شد و دنيا از جنايات دولت ستمگر آشور، رهايي يافت. ائتلاف بابل و ماد ، به امپراطوري آشوريان پايان داد و نينوا در سال 612 قبل از ميلاد مسيح سقوط كرد. پس از اين پيروزي ، مادها بين النهرين شمالي ، ارمنستان و بخشهايي از آسياي صغير و بخش شرقي رود قزل ايرماق را نيز ضميمه امپراطوري خود كردند. در اين شرايط رود قزل ايرماق به عنوان مرز بين امپراطوري قدرتمند ماد و سرزمين ليديه شد. جنگ معروف بين ماد ها و ليدي ها كه با نام جنگ قزل ايرماق معروف است ، در 28 ماه مي 585 قبل از ميلاد مسيح ، به دليل كسوف ناگهاني پايان يافت. هووخشتره پس از اين كه جنگ با پيروزي پسرش ، آستياگ يا ايشتوويگو به پايان رسيد از دنيا رفت. آستياگ پدربزرگ مادري شاهنشاه كوروش كبير ، و پدر خوانده پرنسس ماندانا (مادر كوروش كبير) بود.
تشكيل سپاه منظم
حمله ي نخست
بيرون راندن مهاجمان
حمله ي دوم
اين بخش كه ترجمه مقاله انگليسي ويكي پديا درباره هووخشتره است ، توسط علي نصيري اضافه شده:
هووخشتره ، فرزند فرهاد يا فرورتيش كه در بين سالهاي 625 قبل از ميلاد مسيح تا 585 قبل از ميلاد مسيح بر امپراطوري ماد حكومت كرد، قابل ترين پادشاه ماد به حساب مي آيد. وي ارتش امپراطوري ماد را منظم و مدرن كرد و با پادشاه بابل نابوپولسار متحد شد. ضامن اين اتحاد ازدواج پرنسس آمتيس دختر پادشاه هووخشتره با پرنس نبوختنذر دوم پسر پادشاه بابل بود. پرنس نبوختنذر براي آن كه همسر دلتنگ براي خانه خود را از ناراحتي برهاند دستور ساخت باغهاي معلق بابل را داد تا يادآور كوهستانهاي سرزمين ماد ، براي پرنسس مادي باشد.
در تاريخ كشور باستاني و متمدن ايران، روزهاي خاصي وجود دارد كه يادآور حكايتها و وقايعي مهم و تأثيرگذار است.
درباره فلسفه و علل پيدايش جشن نوروز نظرات متفاوتي وجود دارد كه برخي از اين نظرات در اينجا آمده است.با توجه به روايتهاي افسانهاي اسطورهاي ايران آغاز پيدايش اين جشن را به جمشيد، چهارمين پادشاه پيشدادي ايران نسبت دادهاند. قدمت اين اسطوره به عصر هند و ايراني ميرسد. از چگونگي برگزاري نوروز در روزگار اشكانيان آثاري در دست نيست.شادروان پور داوود مينويسد: «هر چند اشكانيان، ايرانينژاد و زرتشتيكيش بودند ولي تسلط 80 ساله يونانيان موجب شد كه آنان در باب آداب و رسوم ايراني بيقيد شوند و شايد در پايان دوره حكومت 476 ساله دوباره مليت ايران قوت گرفت.»(2)
در اوستا، كهنترين كتاب ايرانيان به جمشيد «يم Yima» اشاره شده است. در اين روايت؛ جم، داراي فره ايزدي بوده كه به فرمان اهورامزد به جنگ با اهريمن پرداخته كه موجب خشكسالي و قحطي و نابودي خير و بركت شده بود.
با نابودي اهريمن وي بار ديگر شادماني و خرمي و خير و بركت را به مردم ارزاني داشته و هر درختي كه خشك شده بود سبز شد و مردم آن روز را «نوروز» يا «روز نوين» خواندند و همگي به فرخندگي چنين روزي در تشتي جو كاشتند و اين رسم براي ايرانيان جاودانه شد.
برخي گفتهاند جمشيد كه به زبان فارسي جم و به زبان عربي «منوشخ» ناميده ميشد در جهان سير ميكرد، هنگامي كه به آذربايجان رسيد، با تاج و تختي مرصع بر بلنداي نقطهاي در مشرق جاي گرفت و روشنايي آن تاج و تخت در هنگام طلوع خورشيد مردمان را خيره كرد و آن روز را روز نو خواندند و جشن گرفتند و لفظ «شيد» كه در پهلوي به معناي شعاع است بر نام وي افزودند و پادشاه را جمشيد ناميدند و رسم نوروز جاودانه و پايدار شد.
همچنين گفتهاند: خداوند در اولين روز از ماه فروردين كار خلقت انسان و ساير مخلوقات را به پايان رساند و آدمي براي سپاسگزاري و قدرداني از خداوند و نعمتهاي وي، به نيايش و شادماني پرداخت.يكي ديگر از فلسفههاي جشن نوروز را نزول فروهرهاي (Farvahar) (1) درگذشتگان به زمين در روز اول فروردين دانستهاند.
در اوستا آمده است كه فروهرهاي درگذشتگان پاك در اول فروردين براي احوالپرسي از اقوام خود به زمين ميآيند و با ديدن مسرت و شادماني بازماندگان از اهورامزدا براي آنان طلب خير و رحمت ميكنند و بازماندگان پيش از آمدن فروهرها به نظافت و خانهتكاني منزل پرداخته و آماده پذيرايي از آنان ميشوند و كلمه فروردين يعني ماهي كه متعلق به فروهران است.
از برپايي مراسم و آيينهاي نوروزي در دوران هخامنشي اطلاع دقيقي در دست نيست و تنها برخي از پژوهشگران چون فيلندر معتقدند كه حجاريها و سنگنگارههاي باقيمانده از دوران هخامنشي نشاندهنده مراسم نوروزي در تختجمشيد است. اين آثار نمايشي از تقديم هدايا از جانب اقوام و ملل تابع هخامنشيان به حضور پادشاه است.
در دوران ساساني، مراسم نوروز را بين شش تا سي روز برگزار ميكردند و روز ششم فروردين يا نوروز بزرگ را خرداد روز ميناميدند و اين روز را متعلق به فرشته مقدس خرداد ميدانستند. پيروان آيين مزديسنا همچنين معتقد بودند كه زرتشت (650 سال پيش از ميلاد مسيح) در اين روز متولد شده و در همين روز مقدس با خداوند به راز و نياز پرداخته است و اين روز براي ايرانيان محترم و مقدس شمرده ميشد.
پادشاهان ساساني نيز در دربارهاي خود آيينهاي نوروز را با شكوه خاصي برگزار ميكردند و شاه پنج روز اول يا «نوروز عامه» بار عام ميداد و به رفع حاجتهاي مردم ميپرداخت، سپس «نوروز خاصه» يا نوروز بزرگ را كه از روز ششم فروردين آغاز ميشد به خود و نزديكانش اختصاص داده و به جشن و شادماني ميپرداختند و نواهاي خاص نوروز در اين ايام در دربار پادشاه نواخته ميشد.
از رسوم رايج اين روزگار آن بود كه مردم در بامداد نوروز به يكديگر آب ميپاشيدند و شكر هديه ميدادند.دلبستگي ايرانيان به سنتهاي گذشته خود موجب شد كه نوروز كه سمبلي از عظمت و شكوه آنان بود، در سراسر دوران اسلامي، حتي در دوران خلفايي كه اعتنايي به اين رسومات نداشتند، برپا شود و آشنايي و آگاهي فرمانروايان اموي و عباسي از آيين هديه دادن به حاكمان دليلي براي گرايش فرمانروايان عرب به برگزاري نوروز شد.
با كاهش قدرت و نفوذ عربها بر دولتهاي ايراني و ايجاد حكومتهاي مستقل چون صفاريان و سامانيان و تعلق خاطر پادشاهان ايرانينژاد به اجراي رسومات ايراني، موجب احياي نوروز و برگزاري باشكوه اين جشن شد. ابوالفضل بيهقي نيز در قسمتهاي مختلف تاريخ خود اشاراتي به دادن هديه در نوروز مهرگان كرده است كه نشان دهنده تداوم رسومات نوروزي در دوره غزنويان ميباشد.با روي كار آمدن حكومت صفوي و رسميت يافتن مذهب تشيع، برخي از آداب اسلامي با آيينهاي نوروزي درآميخت و تلاش عالمان شيعه در جمعآوري احاديث و روايات معصومين در رابطه با نوروز، بر رونق بيشتر اين جشن افزود.
براي مثال در حديثي از علامه محمدباقر مجلسي به نقل از امام جعفر صادق(ع) آمده است كه امام صادق(ع) نوروز را روزي فرخنده و خجسته و روزي كه در آن آدم آفريده شده معرفي ميكند.(3)
پينوشتها: 1) فروهر: طبق مندرجات اوستا فروهر نيرويي است كه اهورامزدا براي نگهداري آفريدگان نيكايزدي از آسمان فرو فرستاده و نيرويي است كه سراسر آفرينش نيك از پرتو آن پايدار است(دهخدا) 2) به نقل از زكايي پرويز- نوروز تاريخچه و مرجعشناسي- صفحه 7 3) به نقل از بلوكباشي علي- نوروز جشن نوزايي آفرينش
آريوبَرزَن (در زبان يوناني Aριoβαρζάνης) نام سردار ايراني بود كه در كوههاي پارس در برابر سپاه اسكندر مقدوني ايستادگي كرد و خود و سربازانش تا واپسين تن كشته شدند.نام آريوبرزن در پارسي كنوني به گونه آريابرزين هم گفته و نوشته ميشود كه به معني ايراني باشكوه است. جاي و چگونگي نبرد نبردگاه آريوبرزن و اسكندر را در چند جاي گوناگون حدس زده اند،به نظر مي آيد نبردگاه جايي در استان كهگيلويه و بويراحمد كنوني يا باختر استان فارس و يا بنا بر برخي روايت ها اطراف شهر ارجان يا آرياگان (بهبهان كنوني) باشد. به هر روي ناآشنايي اسكندر با منطقه به سود پارسيان بود ولي يك چوپان كه تاريخنگاران نامش را ليباني نوشتهاند راه گذر از كوهستان را به مقدونيان نشان ميدهد و اسكندر مي تواند آريوبرزن و يارانش را به دام اندازد. (گفته مي شود اسكندر پس از پايان جنگ آن اسير را به خاطر خيانت مي كشد). آريوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پياده خود را بيپروا به سپاه مقدوني زد و شمار بسياري از يونانيان را كشت و خود نيز تلفات بسياري داد، ولي موفّق گرديد از محاصرهٔ سپاه مقدوني بگريزد. چون از محاصره بيرون آمد خواست تا به كمك پايتخت بشتابد و آن را پيش از رسيدن سپاه مقدوني اشغال كند. اما لشگر اسكندر كه از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در اين هنگام وي به مخاطرهٔ سختي افتاد، ولي راضي نشد تسليم گردد. گفته مي شود ايستادگي آريوبرزن يكي از چند ايستادگي انگشت شمار در برابر سپاه اسكندر بوده است. بر پايه يادداشتهاي روزانه كاليستنس مورخ رسمي اسكندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پيش از ميلاد، نيروهاي اسكندر مقدوني در پيشروي به سوي پرسپوليس پايتخت آن زمان ايران، در يك منطقه كوهستاني صعب العبور (دربند پارس، تكاب در كهگيلويه) با يك هنگ ارتش ايران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهي آريو برزن رو به رو شد و از پيشروي باز ايستاد. اين هنگ چندين روز مانع ادامه پيشروي ارتش ده ها هزار نفري اسكندر شده بود كه مصر، بابل و شوش را پيشتر گرفته بود و در سه جنگ، داريوش سوم را شكست و فراري داده بود. سرانجام اين هنگ با محاصره كوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پاي درآمد و فرمانده سرسخت آن نيز برخاك افتاد. مورخ دربار اسكندر نوشته است كه اگر چنين مقاومتي در نبرد گوگمل در (كردستان كنوني عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شكست مان قطعي بود. در گوگمل با خروج غير منتظره داريوش سوم از صحنه، واحدهاي ارتش ايران نيز كه در حال پيروز شدن بر ما بودند؛ در پي او دست به عقب نشيني زدند و ما پيروز شديم. داريوش سوم در جهت شمال شرقي ايران فرار كرده بود و آريو برزن در ارتفاعات جنوب ايران و در مسير پرسپوليس به ايستادگي ادامه مي داد. نبرد سپاه آريوبرزن شگفت آور بود. آريوبرزن با شمار اندكي سوار و پياده خود را به سپاه عظيم دشمن زد. گروهي بسيار از آنان را به خاك افكند و با اينكه بسياري از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه ي سپاه دشمن را بشكافد. او مي خواست زودتر از يونانيان خود را به تخت جمشيد برساند تا بتواند از آن دفاع كند. در اين هنگام آن قسمت از سپاه اسكندر كه در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به يادآوري است كه يوتاب (به معني درخشنده و بيمانند) خواهر آريو برزن نيز فرماندهي بخشي از سپاهيان برادر را برعهده داشت و در كوه ها راه را بر اسكندر بست . يوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسكندر رفتند و به خاطر نبود نيروي كافي همگي به دست سپاه اسكندر كشته شدند. مقايسه ي آريوبرزن با همتاي يوناني نبرد آريوبرزن درست ۹۰ سال پس از ايستادگي لئونيداس يكم در برابر ارتش خشايارشاه در جنگ ترموپيل رخ داد كه آن هم در ماه اوت بود و از اين نظر اين دو واقعه ي تاريخي بسيار همانند يكديگرند. اما تفاوت ميان مقاومت لئونيداس و ايستادگي آريوبرزن در اين است؛ كه يونانيان در ترموپيل، در محل بر زمين افتادن لئونيداس، يك پارك و بناي ياد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسين سخنانش را بر سنگ حك كرده اند تا از او سپاسگزاري شده باشد، ولي از آريوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع ديگران اثري در دست نيست. با نگاهي به درآمدهاي گردشگري كشور يونان ديده مي شود كه بازديد از بناي ياد بود و گرفتن عكس در كنار مجسمه لئونيداس براي يونان هر ساله ميليون ها دلار درآمد گردشگري به همراه دارد. همه گردشگران ترموپيل اين آخرين پيام لئونيداس را با خود به كشورهايشان مي برند كه: "اي رهگذر، بگو كه ما در اينجا به خون خفته ايم تا وفاداريمان را به قوانين ميهن ثابت كرده باشيم."( قانون اسپارت عقب نشيني سرباز را اجازه نمي داد). ولي در سالروز ايستادگي سردار ايراني آريوبرزن كه در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از ميهنش دفاع كرد، برنامه ويژه اي اجرا نمي شود.
سرو (نگين سبز) چهار هزار و پانصد ساله ابركوه، با گذشت 1,642,500 روز از عمر خود، سرسبز و شاداب در پهناي كوير يزد در شهرستان ابركوه مقاوم و استوار است و جهانيان را شگفتزده كرده است. دانشمندان و كارشناسان داخلي و خارجي، از اين درخت به عنوان كهنسالترين درخت جهان ياد ميكنند و ميگويند: ديدن اين درخت براي هر كسي جالب و شگفتآور است. رئيس اداره محيط زيست ابركوه هم گفت: اين درخت به عنوان يك اثر طبيعي در سال 1382 به تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست كشور رسيده است.
اخيرا دانشمنداني از ژاپن و روسيه از اين درخت ديدن كردند و عمرش را تا هشت هزار سال برآورد كردهاند. پيشتر «الكساندر روف» دانشمند روسي، عمر آن را به 4000 تا 4500 سال برآورد كرده بود. «حمدالله مستوفي» هم در كتاب«نزهت القلوب» كه به سال 740 هجري قمري تاليف شده است، درباره اين سرو آورده است: در آنجا سروي است كه در جهان شهرتي عظيم دارد چنانچه سرو كشمير و بلخ، شهرتي داشته و اكنون اين از آن بلندتر و بزرگتر است.
برخي مورخين معتقدند: نهال اين درخت را «يافث» پسر نوح كاشته است.
رئيس اداره ميراث فرهنگي و گردشگري ابركوه هم از درخت سرو به عنوان يكي از عجايب خلقت ياد كرد و افزود: اين درخت خاطرات زيادي را در لابلاي شناسنامه چندين هزارسالهاش به يادگار دارد.
وي ارتفاع اين درخت را 25 متر، دور تنه آن را 5/11 متر و محيط آن را 18 متر اعلام كردهاند.
وي درخت سرو ابركوه را از نوع سروهاي مديترانهاي دانست و گفت: اين گياه بزرگترين درخت موجود زنده روي زمين است.
تقويم ايرانيان به هنگام سلطنت جلال الدين ملكشاه سلجوقي قرن پنجم ه.ش و وزارت خارجه نظام الملك تعيين تقويم محاسبه ماه وسال بر طبق قوانين نجومي دقيق مدنظر قرار گرفت.گروهي از دانشمندان آگاه به علم نجوم براي اين كار انتخاب شدند.در نتيجه محاسبه دقيق سال شماري معروف به تقويم جلالي شكل گرفت.سامانه تقسيم زمان به سال و ماه و هفته و روز و تنظيم جدولي كه شامل اين تقسيمات باشد تقويم ناميده مي شود.سامانه هاي قراردادي تعيين زمان يا همان تقويم به امور متناوب طبيعي و دوره هاي گردش طبيعي برمي گردند.
چند سالي است نزديك 26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي كالاهاي فانتزي شلوغ مي شود. همه جا نام Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه اي كه درباره والنتاين پرسش كني مي داند كه "در سده سوم ميلادي كه برابر با آغاز شاهنشاهي ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس باورهاي شگفتي داشته است، براي نمونه سربازي خوب خواهد جنگيد كه زن نگرفته باشد. از اين رو زناشويي را براي سربازان امپراتوري روم بازداشته مي كند.كلوديوس به اندازه اي سنگدل وفرمانش به اندازه اي بي چون و چرا بود كه هيچ كس ياراي ياري به زناشويي سربازان را نداشت.ولي كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،پنهاني عقد سربازان رومي را با دختران دلخواهشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين رخداد آگاه مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان دلداده دختر زندانبان مي شود. سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد دلدادگان، با دلي عاشق به دار آويخته مي شود...بنابراين او را به نام فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نمادي مي شود براي عشق!" چرا سپندار مذگان در روز پنجم اسفندماه نيست؟
ولي كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه سده پس از زادروز، كه از بيست سده پيش از زادروز، روزي به نام روز عشق بوده است!
شنيدني است بدانيد كه اين روز در سالنماي كنوني ايراني برابر است با 29 بهمن، يا تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشت اين روز با نام "روز عشق" به اين گونه بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز مي شمردند و افزون بر اينكه ماه ها نام داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. براي نمونه روز نخست "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( تندرستي، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت "بهترين راستي و پاكي" كه باز ويژه خداوند است، روز چهارم شهريور "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه ويژه خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ فرنام ملي زمين است، يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، فروتني و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. از اين روي در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه همزمان مي شد، جشني برپا مي داشتند به فراخور نام آن روز و ماه. براي نمونه شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" فرنام مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين نام مي گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمين و گراميداشت عشق است كه هر دو در كنار هم مي نشينند. در اين روز زنان به شوهران خود با مهر ارمغان مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها ارمغان داده و از آنها فرمانبرداري مي كردند. برخي نيز روز مادر و زن را به نشانه زايش و مهرباني زمين در اين روز مي دانند.
مردم ايران از آن ميان مردم هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به فراخور هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگي، خوي، فلسفه زندگي و رويهمرفته جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) برگردانيم...